چکیده:
محتوای موسیقی از آن جهت که صرفا بیانگر عواطف و احساسات انسانی است، چیزی بیش از
یک احساس عاطفی در نفس مخاطب به وجود نمی آورد. بنابراین، واقعیتی که موسیقی ما را با
آن مواجه می کند، همان انفعال عاطفی است؛ نه چیزی بیش و نه چیزی کمتر. ازآنجاکه این
قسم مدرکات، در شمار مدرکات حضوری نفس انسانی است، متصف به کذب نمی شود؛ اما
ازآنجاکه بر مبنای هستی شناختی حکمت متعالیه، تشکیک مراتب بر همه مراتب وجود
حکم فرماست، می توان به تناسب تکامل یافتگی هر نفس، محتوای موسیقی منبعث از آن نفس
را،متصف به وصف«عالی»و«دانی»دانست.ازاین رو،هر چه میزان انصاف نفس به اوصاف
امکانی و حدود ماهوی کمتر باشد، انفعالات ایجادشده در آن نیز عالی تر خواهد بود.
این مقاله درصدد است که«ملاک شناخت»و«معیار شناخت»را در محتوای موسیقی بر مبنای
معرفت شناختی حکمت متعالیه مورد بررسی و تفصیل قرار دهد.
Given the fact that musical notes reflect but only human emotions they do not produce anything other than emotions. Thus the only thing that is produced by music is emotions- nothing more. Since such perceptions are among human presentational perceptions they cannot be described as [true or] false. However، since gradation in transcendental theosophy includes all levels of existence musical notes vary from high to low depending on the level of the perfection of the soul that produces them. Hence the freer a soul from possible qualities and limits the deeper its impressions. This article aims to evaluate the criterion of knowledge in musical notes on the basis of Sadrian epistemology.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به این دو عبارت میتوان سبب حزن را به طور کلی یکی از این دو چیز دانست: «فقدان یک شیء» یا «یادآوری فقدان شیء»؛ اما با وجود ادراکات انفعالی عاطفی در نفس شنونده در مواجهه با یک قطعه موسیقی حزنانگیز، باید پرسید چه سببی موجب بروز چنین حالاتی میشود؛ آیا این حزن، در اثر فقدان شیء است یا یادآوری آن؟ بهیقین کسی نیست که بگوید سبب ایجاد احساس حزن در چنین موردی، فقدان است؛ زیرا حقیقتا مخاطب در حالات معمول، با اینکه چیزی از دست نداده است هم، دچار حالتی از حزن میشود.
صورتهای ذهنی و خیالی ایجادشده، تلائم و تنافر موسیقی با نفس و نیز میزان انفعال عاطفی ایجادشده در هر دو طرف، متفاوت است؛ اما تنها چیزی که در اینجا مشترک است، کلیت مفهوم موسیقایی است؛ به این معنا که مثلا آن موسیقی که حکایتگر حالت حزن است، نمیتواند در هر حال تداعیگر نشاط، هیجان یا رأفت باشد، بلکه صرف نظر از شدت و ضعف آن، تنها و تنها تداعی همان حزن را با خود خواهد داشت.
نتیجهگیری درک حسی موسیقی صرفا از آن جهت که حاوی صورتهای حسی «صوتی» و نیز «بساوایی» است، میتواند به تناسب صدق یا عدم صدق در حوزه تصورات، همراه با خطا و اشتباه باشد؛ چراکه واسطهگری حس در این صورتها، ممکن است تحت عوامل بسیاری دستخوش خطا و اشتباه گردد؛ اما در بحث محتوای موسیقی و «مفهوم موسیقایی» از آنجا که به صورتهای حسی، تنها به عنوان واسطهای برای بروز انفعالات عاطفی حضوری در نفس انسانی نگریسته میشود، طبیعی است سخن گفتن از خطاپذیری ادراک صوتی موسیقی، چندان کمکی به بحث ما نمیکند."