چکیده:
نگاه مرسوم این است که «نظریه اقتصادی» دارای ماهیت و مفهومی متعین است و اقتصاددانان مختلف نسبت به چیستی این ماهیت اجماع نظر دارند. در این نوشتار بهمنظور ارزیابی این مدعا، مروری تاریخی و تحلیلی بر مفهوم نظریه میشود. شیوهی نگارش در این مقاله، تحلیلی فلسفی است. ابتدا به بررسی تاریخی نحوه پدیدار شدن این مفهوم در میان اقتصاددانان پس از دوران رونسانس پرداخته شده است. سپس این پرسش دنبال شده است که آیا میتوان شاخصههای منسجمی را برای نظریه در اقتصاد متعارف یافت؟ در مرحلۀ بعد نیز تلاش شده است ابعاد مختلف پاسخ به این پرسش به آراء شهید سید محمدباقر صدر ارجاع داده شود و منظر ایشان نسبت به این مفهوم استخراج شود. اینکه اقتصاددانان در طول تاریخ نسبت به مفهوم و ماهیت نظریه دارای اجماع بودهاند و اینکه تعریف مشخص و متعینی نسبت به ماهیت نظریه در اقتصاد وجود داشته باشد، امری مردود است. اما من حیث المجموع میتوان شاخصهایی غیر اجماعی را معرفی کرد که بتوانند ابعاد مفهومی «نظریه» در اقتصاد را روشن سازند. ابتنا بر جزء نگری و فردگرایی روششناختی، استقلال نظریه از روش و از نظریهپرداز(علمی بودن، واقعنمایی، و تبیینی بودن نظریه)، ابتنای نظریه اقتصادی متعارف بر عامل واحد، امکان استقلال شاخههای دانشی و تخصصی شدن نظریات، حاکمیت منطق ریاضی بر نظریات و حاکمیت روش تجربی بر نظریات اقتصادی از ویژگیهای اساسی «نظریۀ اقتصادی» هستند که شهیدصدر هر کدام از این شاخصهها را مورد انتقاد قرار میدهد.
Conventional approach considers explicitly a concrete and precise concept for ‘theory’ insofar as you think all economists look at the clear concept. In order to evaluating this approach، we survey concept of ‘theory’ in historical and analytical perspectives.
In this philosophical analytical article after historical survey around modality of ‘Theory’ appear among Renaissance economists، we follow the possibility of founding the coherent characteristics for Economic Theory. Then we referred our results to Sadr’s points of view. It is rejected that: economists have a consensus about nature of theory and there is a specific and clear definition for this word.
But we can extract some nonconsensus characteristics that can show some dimensions of economic theory. Based on Methodological Individualism and Methodological Partialism، Independence of Theory from Method and From theorist (be Scientific، realistic and explanatory)، based on unique analytical factor، possibility of independence of knowledge disciplines and theory specialization، mathematical logic governance on theories and empirical method governance on theories are basic affaires of Economic theories that Sadr criticize all of them.
خلاصه ماشینی:
سپس این پرسش دنبال شده است که آیا میتوان شاخصههای منسجمی را برای نظریه در اقتصاد متعارف یافت؟ در مرحله بعد نیز تلاش شده است ابعاد مختلف پاسخ به این پرسش به آراء شهید سید محمدباقر صدر ارجاع داده شود و منظر ایشان نسبت به این مفهوم استخراج شود.
ابتنا بر جزءنگری و فردگرایی روششناختی، استقلال نظریه از روش و از نظریهپرداز (علمی بودن، واقعنمایی، و تبیینی بودن نظریه)، ابتنای نظریه اقتصادی متعارف بر عامل واحد، امکان استقلال شاخههای دانشی و تخصصی شدن نظریات، حاکمیت منطق ریاضی بر نظریات و حاکمیت روش تجربی بر نظریات اقتصادی از ویژگیهای اساسی «نظریه اقتصادی» هستند که شهیدصدر هر کدام از این شاخصهها را مورد انتقاد قرار میدهد.
3. شاخصههای نظریه در اقتصاد متعارف مراجعه به نظریات مختلفی که از جانب اقتصاددانان مختلف ارائه شده است این نتیجه را حاصل میکند که اینگونه نیست که نظریه اقتصادی متعارف دارای ماهیتی مشخص، مستحکم و جهانشمول باشد که اقتصاددانان مختلف با بهرهگیری از این ماهیت مشخص و متعین، گزارههای مد نظر خود را نظریه عنوان دهند.
به این معنا که بسیاری از فیلسوفان اجتماعی در ضمن کاربرد لفظ نظریه، دغدغهای برای تصریح به آنچه از نظریه مراد میکنند نداشتهاند؛ لذا مراد آنها از نظریه را تنها با تحلیل متونی میتوان استخراج کرد که از این مفهوم در آنها استفاده شده است<EndNote No="110" Text=" این شیوه تحلیل شاخصههایی استقرائی از نظریه را معرفی میکند.