چکیده:
داستان سیاوش دربردارندة بنمایههایی از اسطورههای کهن است و به همین سبب سیاوش، شخصیتی اسطورهای ـ آیینی به شمار میرود. برای بررسی جنبههای مختلف از داستان سیاوش، شناخت آیینهای کهن بایسته است. این پژوهش به شیوۀ توصیفی- تحلیلی، سیاوش را در متون کهن و شاهنامه بررسی میکند. در این مقاله، برخلاف نظریههای پژوهشگران پیشین، چنین دریافت شد که سیاوش دربردارندة نشانههایی از آیین میترائیسم است. این نشانهها از اشتراکهای آیین مهر و زوران نیستند؛ بلکه از بخشهای متمایزکنندۀ آنهاست؛ نشانههایی که همگی گرداگرد محور اعتقاد به عمل و خرد قرار دارد. جنبههایی از دین بر نقش فرد دیندار در جایگاه صاحب خرد و اختیار تأکید دارد و آن جنبهها نیز سیاوش را در انجام دینیاری و میهنیاری که وظیفههای اصلی صاحب فرّه است، بهخوبی نشان میدهد؛ همچنین او را به سبب فرّهاش به آیین مهری مرتبط میکند. ازاینروی برخی از ویژگیهای سیاوش و رخدادهای اسطورهای در پیرامون او، در باورهایی مانند فرّهباوری، آزمون گذر از آتش، اسب و تشتر، باید در اسطورههای کهن جستجو شود؛ همچنین سرچشمۀ پیمانداری، راستگویی، کمانداری و کینخواهی او را باید در باورهای مهرپرستان کاوید.
The story of Siavash has an old mythological theme، and hence one can consider him a mythic-ritual person whose study of various aspects of his story calls for the recognition of ancient rituals. The present research has examined Siavash in ancient texts and Shahnameh with a descriptive-analytical method. Contrary to the views of previous scholars، this paper concludes that Siavash has had the signs of Mitraism within himself. Such signs contain different features than common ones. Incidentally، these signs are those that are not part of Mehr rituals، but are its distinctive features. These signs revolve around the issues of belief in action and wisdom، and those aspects of religion that emphasize the role of intellectuals showed Siavash as the owner of Farah meaning the follower of religion and country، relating to Mehr rituals. So، a number of Siavash’s traits and mythical events around him should be found in beliefs such as believing in theism (Farah bavari)، a pass-by-fire test، a horse and a Teshter in ancient mythologies، the source of the alliance، the righteousness، skillfulness in archery and vendetta are beliefs of the worshipers of Mehr.
خلاصه ماشینی:
سیاوش خود را به دست تقدیر نمیسپارد؛ بلکه خود را موظف به میهنیاری میداند؛ او دست به دامن تقدیر نمیشود تا خود را از عذاب وجدان نجات دهد؛ بلکه در برابر پدر دلیلآوری میکند؛ میایستد و به کارش ایمان دارد که عاقلانه است: ز من چون خبر یافت افراسیاب سیه شد به جام اندرش آفتاب بدانست کان کار دشخوار گشت جهان تیره شد بخت او خوار گشت بیامد برادرش با خواسته بسی خوبرویان آراسته که زنهار خواهد ز شاه جهان سپارد بدو تاج و تخت مهان بسنده کند زین جهان مرز خویش بداند همه مایه و ارز خویش از ایران زمین بسپرد تیره خاک بشوید دل از کینه و جنگ پاک ز خویشان فرستاد صد نزد من به خواهش آمد گو پیلتن گر او را ببخشد ز مهرش سزاست که بر مهر او چهر او بر گواست (همان: 262) در ادامه رستم از کاووس چنین میخواهد که از سیاوش درخواست شکستن پیمان نداشته باشد؛ زیرا او از پیمان بستهاش هرگز برنمیگردد: کسی کاشتی جوید و سور و بزم نه نیکو بود پیش رفتن به رزم و دیگر که پیمانشکستن ز شاه نباشد پسندیدۀ نیکخواه سیاوش چو پیروز بودی به جنگ برفتی بهسان دلاور پلنگ چه جستی جز از تخت و تاج و نگین تنآسانی و گنج ایران زمین همه یافتی جنگ خیره مجوی دل روشنت بآب تیره مشوی گر افراسیاب این سخنها که گفت به پیمانشکستن بخواهد نهفت هم از جنگجستن نگشتیم سیر بهجای است شمشیر و چنگال شیر ز فرزند پیمانشکستن مخواه دروغ ایچ درخورد با کلاه نهانی چرا گفت باید سخن سیاوش ز پیمان نگردد ز بن (همان: 265-264) ازجمله باورهای مهریان راستی و پیمانداری است؛ چنانکه «پیمانها و آداب و باورهای میترایی مبنیبر اینکه پارسایی و راستی تنها ضامن پایداری تاج و تخت شاهی و کامیابی است، در سنگنوشتهها به یادگار مانده است» (کومن، 1383: 35)؛ سیاوش نیز به سبب میهنیاری و دینیاریاش، هرگز از پیمانی که با تورانیان بسته، روی برنمیگرداند و با وجود آنکه از نتیجة وفاداری به این پیمان اندوهگین است، باز وفاداری به پیمان صلحش را بر هر چیزی مقدم میداند: نزادی مرا کاجکی مادرم و گر زاد مرگ آمدی بر سرم که چندین بلاها بباید کشید ز گیتی همی زهر باید چشید بدینگونه پیمان که من کردهام به یزدان و سوگندها خوردهام اگر سر بگردانم از راستی فراز آید از هر سویی کاستی (فردوسی، 1369: 230) سیاوش وفای به عهد را سنتی میداند که شکستن آن باعث کاستی است؛ سنتی که در همة دنیای کهن، از چین و هند و روم تا بینالنهرین، دربارۀ حاکمان وجود داشته است.