چکیده:
فیلسوفان صدرایی به تشکیک در مراتب وجود، یعنی وحدت وجود در عین کثرت وجود معتقدند و در برابر، عرفا و متصوفه اسلامی به وحدت شخصی وجود عقیده دارند؛ یعنی وجود را واحد شخصی میدانند که همان وجود حق عزوجل است و غیر حق را به وجود مستعار و مجازی موجود میدانند نه به وجود حقیقی. در مقابل، حکما به کثرت وجود در عین وحدت قائلاند. در مکاتباتی که میان مرحوم سیداحمد کربلایی و حاج شیخ محمدحسین اصفهانی(کمپانی) در این زمینه رد و بدل شد، مرحوم کربلایی از نظریه عرفا و مرحوم اصفهانی از نظریه فلاسفه دفاع میکرد. علامه طباطبائی تذییلاتی بر این مکاتبات مرقوم کرد و در نهایت از نظریه عرفا پشتیبانی نمود. او بر این باور است که برهان حکما در باب تشکیک، مسلک عرفا را بعینه نتیجه میدهد؛ یعنی همان برهان تشکیک ما را به وحدت شخصی وجود و نفی کثرت حقیقی هدایت میکند. آیتالله جوادی آملی نیز بر این باور است و میگوید: عرفان مبتنی بر وحدت شخصی وجود، و فلسفه مبتنی بر کثرت حقیقی وجود است. در عرفان، هستی محض وجود واحد است و در عرض یا طول آن وجود دیگری که مستقل از آن و یا عین ربط به آن باشد فرض نمیشود و امور مقید و محدودی که تصویر میشوند، آیات و نشانهها و ظهورات واجباند. در این مقاله به نقد و بررسی دیدگاه و ادله این دو بزرگوار پرداخته، و در نهایت حقانیت مسلک حکما اثبات شده است.
خلاصه ماشینی:
"چه آنها وجود را واحد شخصی میدانند که وجود حق عزوجل بوده باشد و غیر حق را به وجود مستعار و مجازی موجود میدانند نه به وجود حقیقی (چنانچه حکما قائل میباشند) و جماعت آنها اگرچه بنای اعتقاداتشان روی اساس ذوق و کشف استوار است، نه روی اساس قیاس و برهان، با این همه جمعی از آنها که هم عارف و هم حکیم بودهاند، براهینی بر اثبات مدعای خودشان اقامه کردهاند؛ چنانچه مرحوم آقا محمدرضای قمشهای در رسالهای که در این باب نوشته میفرماید: «الوجود من غیر نظر الی انضمام حیثیة، تقییدیة کانت او تعلیلیة حتی حیثیة عدم الانضمام ینتزع عنه انه واجب یمتنع علیه العدم مطلقا»؛ و این بنده را گمان بر آن است که همان برهان حکما در باب تشکیک، مسلک عرفا را بعینه نتیجه میدهد؛ زیرا این مقدمه که میگوید: «اعلی المراتب علی الاطلاق محدود نیست علی الاطلاق که مرجع آن به صرافت اوست، و مرجع آن به صرف حقیقت است که موجب این است که این مرتبه بالأضافه به مراتب بعدی حد ندارد و تعینات سایر مراتب از آن مقام مسلوب است، ولی همان انتفاء حدود، خودش حدی است و ارتفاع تعینات، خودش تعینی است پس مرتبه عالیه مفروضه، تعینی است در عداد بقیه تعینات و حدی است در جرگه سایر حدود، اگرچه مقدم است در تحقق نسبت به باقی مراتب ..."