چکیده:
رویکرد پوزیتیویستی در علوم طبیعی جدید اعتقاد دارد که روش علوم طبیعی منحصر به تجربه است. این رویکرد در طول سدههای اخیر با پذیرش عام مواجه بود، بهگونهای که پیشرفتِ علوم طبیعی مدیون آن قلمداد شد. به چالش کشیده شدن این نگاه در نیمۀ دوم سدۀ بیستم؛ برخی فلاسفۀ علم و نیز دانشمندان علوم اجتماعی را واداشت با مطرح کردن نقش پیشفرضها اعم از پیشفرضهای هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناختی و نیز برخی عوامل جامعهشناختی و روانشناختی؛ انحصار روش علوم طبیعی را دستکم در برخی مراحل علم طبیعی بشکنند. در مقالۀ حاضر تلاش میکنیم ضمن تبیین برخی پیشفرضهای معرفتشناختی علوم طبیعی جدید و مقایسۀ آن با پیشفرضهایی مطرح در علوم طبیعی ماقبل مدرن، نشان دهیم که با وجود برخی مبانی معرفتشناختی مشترک؛ میان علوم طبیعی جدید و قدیم، تفاوتهای مبنایی وجود دارد که بر اساس آن نمیتوان علوم جدید را تداوم طبیعیات قدیم دانست و الگوی جدید علوم طبیعی با رویکردی مادهگرایانه و یکبعدی، ضمن محروم کردن خود از دستیابی به برخی حقایق، علوم طبیعی را در جایگاه شایستۀ خود قرار نداده است.
خلاصه ماشینی:
در فضاي دانشگاهي ايران و جهان ، هستند دانشمنداني که در آثار خود به شکل مستقل مباني هستيشناختي علوم طبيعي نوين را بررسي کرده اند؛ به عنوان مثال ادوين آرتور بـرت در کتاب «مبادي مابعدالطبيعي علوم نوين » و الکساندر کوايره در کتاب «گذر از جهان بسته به کيهان بيکران » و در کشورمان دکتر گلشني در کتـاب «تحليلـي از ديـدگاه هـاي فلسـفي فيزيکدانان معاصر» به گوشه اي از پيش فرض هاي هستيشناختي دانشمندان پرداخته اند و به شکل گذرا به مسائل معرفت شناختي نيز اشاره کرده اند، اما گويا کمتر پـژوهش مسـتقلي در تبيين مباني معرفت شناختي علوم جديد و مقايسۀ آن با مباني علوم ماقبل جديد انجام گرفته است ؛ هرچند برخي از آنها به شکل غيرمستقيم در مباحث معرفت شناختي مورد توجه قرار گرفته اند.
از منظر برخي انديشمندان مسـيحي، پـيش فـرض فهـم پـذيري جهـان ، متـأثر از «جهـان بينـي خداباورانه » است ، زيرا فهم جهان براي شناختن نشانه هاي خداوند کليدي است و بر همين اساس بسياري از آنان رشد علوم طبيعي مدرن را بدون ياري دين ناممکن دانسـته انـد: «بـه دور از هرگونه خصومت ميان علم و جهان بيني ديني ميتوانيم بگوييم عملکـرد تـام علـم ، مشروط به پيش فرض هايي است که ميتوانيم از خداباوري به دست بياوريم .