چکیده:
نوعشناسی «اندیشة سیاسی» یکی از کارکردهای عمدة «نظریة سیاسی» است. تمرکز بر وجه شکلی و وجه ماهویی اندیشة سیاسی ازجمله معیارهای رایجی است که نظریة سیاسی با اتکا به آن، اندیشة سیاسی را نوعشناسی میکند. وجه شکلی بر منشا، خاستگاه و ترتیب زمانی و تاریخی اندیشهها متمرکز میشود؛ درحالیکه وجه ماهوی بر محتوا، مضمون و مفاهیم اندیشة سیاسی تاکید میکند. نوعشناسی اندیشة سیاسی براساس نسبت میان مفاهیم اخلاق و سیاست، بدون توجه به وجه شکلی، بر وجه ماهوی اندیشهسیاسی متمرکز است. مقالة حاضر درصدد است نوعشناسی اندیشة سیاسی در غرب را با نظریة سیاسی هابرماس و براساس نسبت میان اخلاق و سیاست بررسی کند. هابرماس با مبنا قراردادن نسبت مذکور، اندیشة سیاسی در غرب را به دو دورة کلاسیک و مدرن تقسیم میکند. از نظر او در اندیشة سیاسی کلاسیک ، اخلاق و سیاست بر حول مفهوم «سعادت» با هم عجین میشوند؛ حال آنکه در دوران مدرن، سیاست به علم کنترل و مدیریت روابط انسانی، تبدیل و بدینترتیب، سیاست از اخلاق جدا میشود.
خلاصه ماشینی:
بدين ترتيب ، آموزة کلاسيک يادگيري زندگي نيک و درست ، تکوين منش فضيلت مندانه و پرورش فضيلت عملي، جاي خود را به کاربرد نظريۀ اجتماعي به لحاظ علمي معتبر و به ايجاد شرايطي داده است که رفتار مطلوب را منطبق با قوانين سرشت انسان هدايت ميکنند.
بنابراين ، از نظر هابرماس در سنت انديشۀ سياسي کلاسيک مسئله اين بود که سياست به شهروندان امکان و قدرت حرکت به سمت زندگي خير و فضيلت مندانه را فراهم کرد.
بنابراين از نظر هابرماس ، توماس آکويناس «سياست » ارسطويي را به درون فلسفۀ نظم اجتماعي ١ انتقال داد؛ اما او اين سنت را تا جايي حفظ ميکند که از تعامل دروني ٢ اخلاق و سياست دفاع کند.
با به دست آمدن دانش از شرايط عمومي سازندة نظم صحيح (Correct order( دولت و جامعه ، به عمل فضيلت مندانۀ عملي ٣ موجودات انساني به سمت همديگر نيازي نيست ؛ بلکه آنچه به درستي نياز است ، صرفا ايجاد حسابگرانۀ قوانين ، روابط و انجمن ها است (٤٣ :Ibid(.
با بررسي اين نسبت نتيجه گرفته شد هابرماس براي تبيين نسبت اخلاق و سياست در تاريخ انديشۀ سياسي، دو دورة کلاسيک و مدرن انديشۀ سياسي را بررسي ميکند.
بدين ترتيب ، هابرماس در نظريۀ سياسي خود براساس نسبتي که ميان مفاهيم اخلاق و سياست برقرار ميشود، انديشۀ سياسي را به دو دورة کلاسيک و مدرن نوع شناسي ميکند.