چکیده:
هدف: علوم نوین طی چند قرن اخیر با شتاب بسیاری از سوی جوامع جهان سوم طلب شده و در عین حال، با معضلات و چالشهای بی شماری نیز همراه بوده است. جامعه شناسی به عنوان یکی از حوزه های علم جدید نیز در جوامع جهان سوم به سرنوشتی نابسامان دچار شده است. از این رو، تحقیق حاضر از منظر فلسفی، عدم تطابق لازم میان دستگاه فلسفی-معرفتی موجود در فرهنگ و تمدن جامعه ایران و مبانی فلسفی-معرفتی علم جامعه شناسی واقعا موجود را به عنوان خاستگاه علل ناکارآمدی جامعه شناسی در جامعه ایران، بررسی کرده است.
روش: تحقیق حاضر، با روش کیفی- اسنادی صورت پذیرفته است.
یافته ها: یافته های تحقیق نشان می دهد، تحول و شرایط شکل گیری مبانی فلسفی جهان بینی، معرفت شناسی و انسان شناسی شالوده لازم را برای پیشرفت علم و به خصوص علم جامعه شناسی فراهم کرده و فهم این مبانی برای شناخت چگونگی شرایط تحصیل علم در حیطهعلم جامعه شناسی بسیار اساسی و مهم است.
نتیجه گیری: از سوی دیگر به دلیل تعارض میان مبانی فلسفی و دستگاه معرفتی موجود در جامعه ایران پیرامون هستی، انسان و کسب معرفت علمی با مبانی فلسفی- معرفتی علوم جدید،علم جامعه شناسی در ایران با مسائل و مشکلات عدیده ای مواجه شده است؛ به طوری که پیش از هر اقدام، در راستای مقابله با ناکارامدی علم جامعه شناسی، نیاز به شناخت و بررسی این تعارض و تصادم لازم و ضروری است.
Objectives: Third world countries are aiming to develop modern sciences rapidly and at the same time confront many challenges and restrictions. The present study aims to indicate the differences between philosophical –epistemic system in Iranian culture and civilization and philosophical –epistemic principals of social sciences as the origin of sociology alfunction in Iran.
Method: The method of the survey is quality- documentary.
Results: The results of the research indicate the changes of forming the epistemic ، philosophical and anthropology principals as the foundation base sole of development of science and sociology in particular.
Conclusion: The author of the article concludes that due to the conflicting points in philosophical –epistemic discourse on existence in Iran، human being، social sciences in Iran and related problems; it is necessary to analyses and study the collision and conflicting points.
خلاصه ماشینی:
نتیجهگیری: از سوی دیگر به دلیل تعارض میان مبانی فلسفی و دستگاه معرفتی موجود در جامعة ایران پیرامون هستی، انسان و کسب معرفت علمی با مبانی فلسفی- معرفتی علوم جدید،علم جامعهشناسی در ایران با مسائل و مشکلات عدیدهای مواجه شده است؛ به طوری که پیش از هر اقدام، در راستای مقابله با ناکارامدی علم جامعهشناسی، نیاز به شناخت و بررسی این تعارض و تصادم لازم و ضروری است.
بر این اساس، تحقیق حاضر ناکارامدی علم جامعهشناسی در ایران را از منظر فلسفی، عدم تطابق لازم میان مبانی فلسفی موجود در فرهنگ و تمدن جامعة ایران در خصوص هستی، علم و انسان و مبانی فلسفی- معرفتی علم جامعهشناسی، به عنوان علمی که در شرایط اجتماعی متفاوتی موجودیت یافته است، توصیف میکند.
بر این اساس، پژوهش حاضر در تلاش است نخست، به تحول و شرایط شکلگیری مبانی فلسفی نوین در خصوص هستی، انسان،کسب علم به معنای جدید و همچنین تلقی علم به عنوان یک موضوع مشخص و چگونگی راه کسب آن با تأکید بر علم جامعهشناسی بپردازد و دوم، دستگاه فلسفی- معرفتی موجود در جامعة ایران دربارة هستی، انسان و کسب معرفت علمی و تعارضات آن با مبانی فلسفی- معرفتی علم جدید را در حیطة علم جامعهشناسی بررسی کند.
از این رو، بر اساس مبانی فلسفی نوین جهان طبیعی، که ابژه شناسایی سوژة علمی است، در استقلال تام از عالم الهی قرار دارد و نظم طبیعت با منطق درونی خاص خود فهمیده میشود نه بر پایة وابستگی به گزارههای مذهبی (دوستدار، 1359، ص120-104).