خلاصه ماشینی:
"ولی لای کتابهای من هر نقد و یادداشتی دربارهی آن کتاب بوده گذاشته شده کتابها چک لیست دارند همهی این 35 هزار جلد.
ایشان در جبهه دچار این حالت شده بود و حتی هویت خودش را فراموش کرده بود و وقتی من گفتم که این مشکل خاصی نیست و زیاد طول نمیکشد.
اما واقعیت این است که گفتم و ضمنا مخالف هنر متعهد هستم چون در آن صورت هنر در خدمت ایدئولوژی قرار میگیرد و در این صورت تاریخ مصرف پیدا میکند.
سؤال من نصفه ماند، با اشاره به صحبتی که درباره ی هنرمندان و ادبا و ارزششان کردید، من پزشکان بسیاری را دیدهام، که به نوعی از موضع بالا دربارهی آدمهای بزرگ این عرصه حرف میزنند که مثلا فلان هنرمند آمده بود مطب من دستش یا سرش درد میکرد یا ...
اینها خودشان را سلطان مطب یا اطاق عملشان میدانند و این تفکر در مقابل تفکر شما هست که نه فقط سیاست بلکه حتی پزشکی را در مقابل هنر و ادبیات در درجهی دوم قرار میدهید.
آن زمان بلیطها ردیف اول، تأترهای خوب لندن را در شبهای آخر برای اینکه این ردیفهای اول که گران هم بود خالی نماند، به قیمت ارزان به دانشجوها میدادند.
وقتی در کتابخانهات کل کتابهای گلشیری را داری که بعضیهایش اصلا در بازار نیست و حتی بعضیها را با امضای خودش این لذت دارد.
در صفحهی اول یکی از کتابهایی که به من داده نوشته: سعی داشتیم به طبابت دکتر بسنده کنیم و به رفاقتش کار نداشته باشیم که نشد حالا هم به رفاقتش نیاز داریم و هم طبابتش، او که عاشق کتاب است..."