خلاصه ماشینی:
این نوشته با توجه به ترجمهی تام پاولین از شعرهای آنا آخماتوا4، پل ورلن5 و هاینریش هاینه6، راههای گوناگونی را که شاعر، اصل شعرهای روسی، فرانسوی و آلمانی را به زمینهی فرهنگی تازه پیوند میزند، مورد بررسی قرار میدهد.
سنتهای ادبی فرانسوی، آلمانی و روسی جایگاه مهمی در آثار پاولین دارند، اما فزونی ترجمه از فرانسه، شاید به دلیل دانش چشمگیر او از این زبان است.
مقایسهی ترجمههایش از روسی، فرانسه و آلمانی روشن میکند که در هر سه مورد با یک روش عمل کرده است، هرچند در بعضی موارد، پیش از آنکه اصل بیگانه را رها کند، حسابی با آن درگیر میشود، اما بیشتر وقتها تنها پس از درگیری مختصری، از آن فاصله میگیرد.
آخرین شعر "راه اینفر"، تنها شعر غیر ترجمهی آن کتاب که نقش مؤخره دارد، اشارهایست به رویکرد پاولین به ترجمهی شعر: عنوان شعر را میتوانی پیدا کرد شعر را نمیتوانی شاید موجود باشد پس تلاش کن چهطور بگویم؟ از سپیده تا طلوع آفتاب به شکل خود از این زبان بنویسش سطرهای بالا به این اشاره دارد که در "راه اینفر" مرزهای میان ترجمه و آفرینش در بسیاری موارد نا مشخص میشود.
(ترجمهی من (نویسندهی مقاله)) اما بعد این اسکلت مسخرهی از هم پاشیده را ـ که مترجم بالذات "اسکلت بیاستخوان"ش خواهد نامید ـ میان آبچالهها و گودالهای انفجار گل و لای و آوار، سلاحهای شکسته یا رها شده میبینند که با دهانی چون دخمهای گشوده انگار نمادی رنگ باخته28 از پایان آنجا بیحرکت افتاده است (ترجمهی پاولین) ورلن دو سوار را "کاپیتان فراکاس" مینامد، که اشارهای است به قهرمان مضحک رمان پیکارسک "تئوفیل گوتیه29"، و بدین گونه جنبهی هزلآمیز شعر را برجسته میکند.