چکیده:
در میان داستانهای هدایت «سه قطره خون» از جایگاه ویژه و خاصی برخوردار است. به عقیده بسیاری از منتقدان ادبی، سبک داستانپردازی هدایت در این داستان، نمونۀ تمامعیار سبک داستاننویسی خاص اوست. این داستان با درونمایۀ رازآلود و سمبلیک خود و ساختار پارهپاره و نامنسجم و روایتهای گسیخته از وقایع نامرتبط، بهخوبی نمایانگر نگرش خاص نویسنده به جهان پیرامون و همچنین جهانبینی ذهنی اوست. درواقع هدایت در این داستان با استفاده از عناصر سوررئالیستی و مدرنیستی، پیرنگی نامتعارف و بدیع خلق کرده است که بهوسیلۀ آن نگرش ابهامآلود و شکگرایانۀ خود به رویدادهای جهان هستی را به تصویر میکشد. همین عوامل سبب شدهاند که معنای مرکزی متن در لایۀ مشهود و بیرونی تا حدی غامض و پیچیده شود. به همین دلیل نگارنده در این مقاله سعی کرده است تا از طریق مطالعۀ دقیق داستان و با تکیه بر نظریات، کتابها و مقالات متعددی که در این باره وجود داشته، عناصر پیرنگساز داستان را بر مبنای نظریات مدرنیستها و سوررئالیستها کشف و تحلیل کند. بر پایه همین نگرش، نگارنده درنهایت به این نتیجه رسیده است که اساس این پیرنگ نو و بدیع و نامتعارف بر پایه شک و ابهام و تکرار و تداعی نهاده شده است.