چکیده:
مسئلۀ عالَم مثال، به عنوان عالم متوسط بین عالم مجردات و عالم مادیات از جمله مسائلی است که فیلسوفان مشاء با فیلسوفان اِشراق و حکمت متعالیه اختلافِ نظر دارند. فیلسوفان مشاء، مخالف وجود چنین عالمی بودهاند، امّا فیلسوفان اِشراق و حکمت متعالیه، مدافع وجود عالمِ مثال بوده و در اثبات آن کوشیدهاند. میرداماد بهرغم اینکه وجود عالمِ مثال را عقلاً غیر ممکن دانسته و آن را از ذوقیات شعری میداند، میکوشد تا تفسیری از عالمِ مثال ارائه دهد که مورد پذیرش حکمای اشراقی نیز باشد. او از یکسو با مبنای مشائی، بر امتناعِ عقلی عالمِ مثال و موجودات مثالی تأکید کرده و حالت تعلیقی موجودات مثالی را رد میکند و از سوی دیگر - به جهت تأثر و تبعیت از سهروردی - در قالب تفسیر خاص، وجود عالمِ مثال را - نه به عنوان عالَم مستقل، بلکه به عنوان مرتبۀ اشرف و الطفِ عالم ماده - میپذیرد. در این مقاله، ضمن طرحِ نظر محمدباقر استرآبادی (میرداماد) - فیلسوف و متکلم برجسته دورهٔ صفویه - دربارۀ امکان وجودِ عالمِ مثال و موجودات مثالی، نشان میدهیم که تفسیر خاص میرداماد از عالمِ مثال با قول طرفداران عالمِ مثال ناسازگار بوده و در نهایت، میرداماد از منکران عالمِ مثال بهحساب میآید.
خلاصه ماشینی:
فلاسفه مشاء مسلمان ، به لحاظ جهان شناسي، قائل به دو عالم مادي و مجرد بودنـد که براي هر کدام ويژگيها و موجوداتي مطرح ميکردند، اما ســـهروردي در کنار دو عـالم مذکور، با طرح حکمت اشـــراق براي نخســـتين بار از عالمي ديگر به نام «عالم اشـــباح مجرده » (ســـهروردي، ۱۳۸۰، ج ۲، ص ۲۳۴)، مثل معلقه (همان ، ص ۲۳۱)، صــور معلقه (همان ، ّ ص ۲۳۰)، اشــباح معلقه (همان ، ص ۲۳۵)، اقليم ثامن (همان ، ص ۲۵۴) صـــحبت ميکند که در زبان حکما به عالم مثال و عالم خيال مشــهور شــده اســت .
را ً دارند (طباطبايي، ۱۳۶۲، ص ۳۲۲)، بايد گفت جزء مشـهورات در فلسـفۀ اسـلامي اسـت و اسـاسـا ســهروردي - به عنوان موسـس عالم مثال - چنين سـخني راجع به عالم مثال نگفته اســت وحتي از اطلاق صــور مقـداري بـه موجودات عـالم مثـال خودداري کرده ؛ به نحوي که نزد ســـهروردي هر ِ متقدري (داراي مقدار) برزخي اسـت (سهروردي، ۱۳۸۰، ج ۲، ص ۱۶۷)؛ يعني هر نوع مقداري را به عالم برزخ / ماده نســبت ميدهد و حتي به رغم صــحبت از بي نهايت در عالم اشــباح معلقه (همان ، ص ۲۳۹)، آن عـدم تنـاهي را بـه گونـه اي تفســـير ميکنـد کـه بـه ابعـاد نـامتنـاهي (بعد واحد ممتد ِ غير متناهي) که برهان آن را منع ميکند، منجر نشــود (همان ).