چکیده:
اگر دولتهای ناکارآمد را به سه دسته ضعیف، شکننده و ورشکسته تقسیم کنیم، در قرن بیستم قاره آفریقا مرکز دولتهای ورشکسته و مناطق خاورمیانه و آمریکای لاتین، مرکز دولتهای ضعیف و شکننده بودند. اما از اوایل قرن بیستویکم دولتهای ضعیف خاورمیانه در حال گذار به دولتهای ورشکسته بودهاند؛ به طوری که هماکنون از 10 دولت ورشکسته، سه مورد آنها (عراق، سوریه و یمن) در خاورمیانه هستند. تلاش این مقاله بر شناسایی عوامل موثر بر این گذار است. یافتههای مقاله نشان میدهد که از پنج دلیل شکست دولت، دو عامل فساد و غارتگری دولت و بحران اصلاحات در هر سه کشور فوق مشترک بودهاند. ترکیب این دو عامل با عوامل منحصر به فرد در هر کشوری (در عراق، شدتگرفتن نزاع های قومی- مذهبی؛ در سوریه، زوال اقتدار و رویه های دموکراتیک؛ و در یمن، شورش منطقهای) باعث شکست دولت شده است
If we categorize ineffective states into weak، fragile، and failed states، it becomes clear that in the 20th century، Africa was home to most failed states، weakness and fragile states were in the Middle East and Latin America. But since the beginning of the 21st century، weak Middle Eastern states have been on a downward spiral toward becoming failed states in such a way that now three out of 10 failed states، namely Iraq، Syria، and Yemen، are in the Middle East. The present article seeks to identify the determining factors in this transition. The findings of the study shows that out of five causes of state failure، corruption and plundering by the government and reform crisis are common to the three mentioned countries. These two causes، coupled with unique factors in each country (intensification of religion and ethnic conflicts in Iraq، the decline in the power of democratic processes in Syria، and the war in Yemen) have led to them becoming failed states.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله تلاش ميکند با استفاده از روش توصيفي- تحليلي به اين پرسش پاسخ دهـد که مهم ترين شاخص هاي دولت ورشکسته در منطقه خاورميانه کدامنـد؟ بـراي پاسـخ بـه ايـن سؤال ، سه نمونه مطالعاتي سوريه ، عراق و يمن بررسي شده اند.
Historical Approach 140 فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره ٨٠ تابستان ٩٧ ٢٠٠٢ ,Engerman and Sokoloff) ؛ وجود گسل هاي قومي يـا مـذهبي طـولانيمـدتي کـه جامعه را تکه تکه کرده (١٩٨٥ ,Horowitz) ؛ يا شرايط ساختاري که منجر به نزاع ميان دولت و نخبگانش شده (اسکاچپول ، ١٣٩٠) اشاره مي شود.
بر اساس اين داده ها، يمن (با رتبـه هشـتم در سـال ٢٠١٣ و رتبه پنجم در سال ٢٠١٦)، سوريه (با رتبه بيست وسوم در سال ٢٠١٣ و رتبه ششم در 144 فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره ٨٠ تابستان ٩٧ پايان سال ٢٠١٦) و عراق (بـا رتبـه نهـم در سـال ٢٠١١ و رتبـه يـازدهم در سـال ٢٠١٦) در فهرست بدترين کشورهاي جهان از نظر شاخص دولت ورشکسته هستند ( ,Fund for Peace ٢٠١٦).
هرچند داده هاي دقيقي در مورد ميزان مشروعيت دولت در اين سه کشور وجود ندارد، امـا گسست دولت از مجامع کسب وکار به دليل تحکيم اقتصاد دولتـي و تسـلط دولـت علـوي بـر تحليل نهادي دولت هاي ورشکسته در خاورميانه 145 اکثريت (در سوريه )، تسلط دولت شيعه بر اقليت بزرگ (عراق ) و تسلط دولت متعلق بـه يـک طايفه بر جامعه اي با طوايف متعدد (يمن ) باعث شده تا دولـت فاسـد از حمايـت اقتصـادي و ايدئولوژيکي بخش هاي مهم جامعه نيز برخوردار نباشد.
از اين رو، تشديد همه ٥ عامل شکست دولت در برخـي کشـورهاي خاورميانـه باعـث بروز بحران هاي بيشتر در منطقه و تبـديل آن بـه منطقـه اي بـا تعـداد نسـبتا زيـاد دولـت هـاي ورشکسته شده است .