چکیده:
هنر با غلبه احساس و عاطفه بر روح هنرمند آغاز میشود و او را به سرودن، خلقکردن و ایجاد اثر هنری وا میدارد؛ این واکنش که حاصل تجربیات روحی هنرمند است، یکی از عناصر اصلی و محرک در سرودن شعر محسوب میشود. یکی از مهمترین ویژگیهای آدمی، عاطفهورزی است. این ویژگی طرز نگاه انسان و ازجمله هنرمند را نسبت به پدیدهها و مفاهیم هستی تبیین و مشخص میکند. عاطفه در قلمرو آفرینش هنری، یعنی نحوه برخورد درونی هنرمند با پدیدههای جهان بیرون. اصلیترین مظاهر عاطفه عبارتاند از شادی، غم، عشق، نفرت، یاس، امید و حسرت. عاطفه غم همواره در شعر سیاوش کسرایی جایگاه ویژهای دارد. عاطفه غم و حسرت در شعر کسرایی بیان دلتنگی و حسرتهای شاعر نسبت به گذشته و چیزهایی است که در زمان حال آنها را از دست داده است. اوضاع و احوال سیاسی- اجتماعی و بهطورکلی وضع زندگی او در ایجاد این حس اندوه و حسرت بسیار موثر بوده است. هدف این مقاله بررسی عاطفه حسرت و اندوه و جایگاه و نقش آن در مجموعه اشعار سیاوش کسرایی است که با روش توصیفی- تحلیلی به آن پرداخته شده است. روش تحقیق بدین گونه است که ابتدا تعاریف لازم کاوش درخصوص زیرساخت عاطفه و عاطفه اندوه گردآوری شده و در توضیح این زیرساخت به انضمام مثالهای شعری مرتبط از اشعار کسرایی، پیکره اصلی پژوهش مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته است. کسرایی بهمنظور انتقال این عاطفه به مخاطب از تمهیداتی متناسب با احساس اندوه و حسرت، فضاسازی، تناسب موسیقیایی و... بهره برده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد عاطفه حسرت و اندوه در شعر کسرایی نمودی چشمگیر و محوری دارد و میتواند از دلایل ماندگاری شعر او به شمار آید. دلایل حسرتهای کسرایی را میتوان به دو دسته اندوهیادهای شخصی و حسرتهای اجتماعی در روساخت کلام و عناصر زیباییشناسانه آن، ازجمله تصاویر شعری، آوا، وزن، واژگان و تقسیم بندی کرد.
خلاصه ماشینی:
«براي احساسات و عواطف هنرمندان و شاعران ، انواع و اشکال مختلفي را ميتوان قائل شد که هر نوع و شکلي از آن ، تحت تأثير شرايط و احوال ويژه اي به وجود ميآيد و متأثر از عوامل پديدآورندة خود، صورت پايدار و ناپايدار به خود ميگيرد، شرايط سني و نيز احوال و مشخصه هاي تاريخي هر دوره ، زمينۀ شکل گيري عواطف خاصي را فراهم کرده و امکان تجليگونه يا گونه هاي ويژه اي از آن را سبب شده است ، تجلي عاطفه در شعر به شکل يا نوع خاصي از آن محدود نيست ، اشکال و انواع متفاوت شعري، محمل گونه هاي مختلف عاطفه اند، اين تصور که تنها مجال تظاهرات عاطفي شاعر، اشعار غنايي و شعرهايي است که مضمون عشقي دارند، تصوري منطقي نيست ؛ چنين اشعاري فقط نوعي خاص از عاطفۀ هنرمند را نشان ميدهند و انواع ديگر شعر، عرضۀ نمايش اشکال ديگري از احساس و عاطفه هستند» (باقينژاد، ١٣٨٥: ٧٢).
مسئلۀ اصلي اين مقاله آن است که عاطفه اندوه و حسرت در اشعار سياوش کسرايي چه جايگاهي در شکل گيري، انسجام و ادبيت کلام او دارد؟ در اهميت و ضرورت تحقيق بايد گفت ، همان گونه که پيش تر نيز اشاره شد، عاطفه به عنوان يکي از عناصر تشکيل دهندة شعر در کنار ديگر عناصر شعري، نشان دهندة نوع اثرپذيري شاعر به مثابه يک انسان از موضوعات و اتفاقات پيراموني زندگي خويش است که به شکلي دروني و پنهاني در شعر نمود پيدا ميکند.