چکیده:
نوشته حاضر در صدد بررسی رابطۀ دین و جنسیت است. رابطه دین و جنسیت، نقش دین در تولید و بازتولید نظام مردسالارانه، تصویر فرودستانه زن در متون مقدس، محرومیت زنان از دستیابی به مقامات کلیسایی، اندیشه قابلیتنداشتن زنان در مراتب بالای عرفانی و معنوی، همگی از جمله عواملی است که فمینیستها را به انتقاد از دین و گزارههای دینی واداشته است. نگاه انتقادی فمینیسم به دین را میتوان در قالب الاهیات فمینیستی بررسی و مطالعه کرد. مقاله حاضر با روش تحلیلیتوصیفی، فهم فمینیستی از دین و متون مقدس در مسئله زن و زنانگی را بررسی خواهد کرد. تبیین الاهیات فمینیستی حاکی از آن است که فمینیسم گاه راهحل خروج از بنبست ذهنی را خدای مؤنث میداند و گاه تحریف و تفسیر مردانه و سویافته را سبب فرودستی زنان میشمرد. منشأ تصورات ذهنی در فرودستی زنان را میتوان در گزاره خلقت نخستین انسان و نحوه خلقت زن، گناه نخستین و مقصردانستن زن در هبوط انسان و اعتقاد به تثلیث دانست.
خلاصه ماشینی:
تبیین الاهیات فمینیستی حاکی از آن است که فمینیسم گاه راهحل خروج از بنبست ذهنی را خدای مؤنث میداند و گاه تحریف و تفسیر مردانه و سویافته را سبب فرودستی زنان میشمرد.
به عبارت دیگر، این پژوهش بر آن است تا در قالب جامعهشناسی جنسیت، رابطه جنسیت و دین را به بوته نقد فمینیستی بگذارد؛ رابطهای که از نگاه فمینیستی به نگاه فرودستانه به زنان در متون و گزارههای دینی و تبیین نقش ادیان در ایجاد و بازتولید نابرابریهای جنسیتی انجامیده است.
فمینیستها ضمن تأکید بر تأثیر جنسیت بر تمام تجربههای زندگی، تجربه دینی را از این امر مستثنا ندانسته و معتقدند مطالعه دین، عادات دینی و نهادهای دینی باید با در نظر گرفتن مفهوم «جنسیت» به عنوان مقولهای مهم، درصدد زدودن مردمحوری و مردسالاری از الاهیات باشد.
در ارتباط جنسیت و دین، رویکرد فمینیستی را باید در دو حوزه کمابیش مجزا بررسی کرد؛ کمابیش مجزا از این جهت که علیرغم وجود قدر مشترک امر معنوی و قدسی در این دو حوزه، یکی از آن دو حوزه ناظر به داستان خلقت و صفات خدا بوده و دیگری منشأ پیدایش دین و بایدها و نبایدهای دینی را مد نظر دارد.
در واقع، فمینیسم درصدد است از مسیر این انتقاد به میراث معنوی قدرتبخش دینی و قدسی نیز توجه کند و زنان را در الهامبخشی دین سهیم کند یا سهیم بداند.
آنان معترضاند که چرا شرکت در مراسم دینی در دین یهود خاص مردان است و زنان از این موهبت محروماند (Paterson, 2009: 58-59).