چکیده:
مسأله رابطه ذهن و بدن یکی از مسائلی است که فلاسفه و دانشمندان همواره به آن توجه داشتهاند. هرچند برای پیشینیان نیز روشن بود که در انسان، دو نوع متفاوت از حالات و رویدادها وجود دارند که تأثیر علّی و معلولی بر یکدیگر دارند، اما نحوه تکوّن وارتباط این دو نوع از حالات مسأله پیچیدهای بوده که همواره ذهن متفکران انسانشناس را به خود مشغول کرده است. بعضی از فلاسفه در تبیین حالات و رویدادهای جسمانی و ذهنی، معتقد به فیزیکالیسم هستند. فلاسفه دیگر ضمن ابطال فیزیکالیسم، اثبات کردهاند که انسان مرکب است از جوهری جسمانی و جوهری غیرجسمانی. از زمان دکارت تاکنون مشکل ذهن و بدن به این شکل در آمده است که چگونه میتوان ارتباطهای میان دو نوع شیء را تفسیر کرد. دو نوع شیئی که ظاهراً به کلی با هم متفاوتند؟ در یک طرف امور ذهنی مانند افکار و احساسات قرار دارند که آنها را اموری شخصی، آگاهانه و غیرمادی میدانیم و در سوی دیگر، امور فیزیکی قرار دارند که آنها را موجوداتی تصور میکنیم که جرم و امتداد مکانی دارند و به نحو علّی و معلولی با دیگر اشیای فیزیکی تأثیر متقابل دارند. بسیاری از راهحلها برای حل مشکل ذهن و بدن، به انکار وجود یا به نوعی کوچک و بیاهمیت شمردن موقعیت یکی از این دو نوع شیء خاتمه مییابد. به نظر میرسد ارسطو با استفاده از اموری نظیر پسوخه و وحدت انضمامی ماده و شکل در حل مسأله ذهن و بدن موفق بوده است.
خلاصه ماشینی:
هرچند براي پيشينيان نيز روشن بود که در انسان ، دو نوع متفاوت از حالات و رويدادها وجود دارند که تـأثير علي و معلولي بر يکديگر دارند، اما نحوه تکون وارتباط اين دو نـوع از حـالات مسـأله پيچيـده اي بـوده کـه همواره ذهن متفکران انسان شناس را بـه خـود مشـغول کـرده اسـت .
مقالـه حاضـر، ابتـدا بـه ارزيابي و نقد رويکردهاي گوناگون در ارتباط ذهن از حــالات و رويــدادها در انســان ، بــراي اکثــر و بدن ميپردازد و بـا اسـتفاده از نظريـه پسـوخه ١ انسان شناسان ، محرز و قطعي است ؛ اما نحوه تکـون ارسطو اثبات ميکند که در انسان دو نـوع متفـاوت و ارتباط اين دو نوع از حـالات ، مسـأله پيچيـده اي از حالات و رويدادها وجـود دارنـد کـه کـاملا بـا بوده که همواره ذهن متفکران انسـان شـناس را بـه يکديگر متفاوتند، اما در عين حال در يـک ارتبـاط خود مشغول کرده اسـت .
اما با وجود همه اين ها، نميتوانم تصور کـنم که وجود نداشته باشـم ؛ بلکـه بـرعکس ، از همـين نظريه هاي موجود در زمينه ارتباط ذهن و بـدن و ترديد کردن در حقيقت چيزهاي ديگر ميتـوان بـا استدلال هاي موافق و مخالف هر يک بـه شـرح بداهت و يقين نتيجه گرفت که من وجود دارم ؛ در صورتي کـه اگـر فقـط از فکـر کـردن بـاز ايسـتم ، زيرهستند: هرچند همه امور ديگر که به تصـور مـن آمـده انـد حقيقت داشته باشند، هيچ دليلي براي وجود داشتن ٢- دوگانه انگاري جوهري ٤ خود نخواهم داشت .