چکیده:
از اولین دانشگاههای نونهاد تا دانشگاههای امروزی، تحولات بسیاری در ایده دانشگاه و نظام آموزشی مدرن رقم خورده است. بر سر اینکه آیا اساس دانشگاه با توجه به درآمیختگی آن با فرایند تولید و کسب معرفت (دانش)، مستقل است یا وابسته به قدرت، حتی برساخته است یا برسازنده قدرت، هنوز هم مجادله نظری باقی است. سوال اصلی اینجاست که آیا دانشگاه به منزله یک نهاد مدرن آموزشی، زیست و حیاتی آزادانه دارد یا اینکه اساسا ایده دانشگاه تنها زمانی متحقق خواهد شد که در یک نهاد یا تحت سایه قدرت مستقر شود؟ دیگر اینکه دانشگاه در قامت یک نهاد، چرا و چگونه در خدمت ساختار قدرت قرار میگیرد و کارکردهای آن به چه شکلی تحت تاثیر تکنولوژی قدرت قرار میگیرد؟ در این نوشتار، به کمک اندیشه لویی آلتوسر و از منظر نظریه «ایدئولوژی و دمودستگاههای ایدئولوژیک دولت» تلاش خواهد شد تا برای پرسشهای فوق پاسخ مناسبی بیابیم. در این پژوهش، سعی بر آن است که نشان دهیم نظام آموزشی، خاصه نهاد دانشگاه، تحت تاثیر تکنیکهای قدرت و نهادهای دولت چه تغییراتی پیدا میکند و این نوع تغییرات چگونه و در چه سطوحی صورت میپذیرد. در این راه، از روشهای تحلیل کیفی، شامل تحلیل محتوا و روش روایی کمک گرفتیم (چراکه به نظر میرسد به جهت ریشهیابی علل یک پدیده خاص چون موضوع این پژوهش و به سبب تاریخی بودن موضوع و محدود بودن روابط و اجزای چنین پدیده سیاسیاجتماعیای، روشهایی کیفی چون تحلیل محتوا و روش روایی است که ما را در متن و بطن به جامانده از وقایع، یاری خواهد رساند). به همین ترتیب، برای گردآوری اطلاعات و جمعآوری مواد خام این پژوهش، از مشاهده مشارکتی، مطالعه اسناد و کتابها و مدارک و مصاحبههای عمیق بهره گرفتهایم. هدف از این پژوهش، آن است که نشان دهیم دانشگاه چه جایگاهی در زندگی انسان امروز پیدا کرده است و یا به سبب نوع ماهیت و کارکردهایی که امروز ارائه میکند، چه فرایندهایی را پشت سر نهاده تا در این عصر چنین ویژگیهای کارکردی را عهدهدار باشد.