چکیده:
هدف این پژوهش بررسی سیاست تقسیم سود در شرکتهای خانوادگی و مقایسه آن با شرکتهای غیرخانوادگی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در بازه زمانی 1385 تا 1393 است. در این راستا، سیاست تقسیم سود شرکتهای خانوادگی و غیرخانوادگی با استفاده از آزمون U من-ویتنی مقایسه شد. افزون براین، با استفاده از مدل رگرسیون خطی، رابطه مالکیت خانوادگی و حضور اعضای خانوادگی در هیات مدیره با سود تقسیمی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل از این مطالعه نشان میدهد که به طور کلی تفاوت معناداری بین تقسیم سود در شرکتهای خانوادگی و غیرخانوادگی وجود دارد و به طور میانگین، شرکتهای خانوادگی سود نقدی کمتری بین سهامداران تقسیم می کنند. افزون بر این، یافته های تجربی حاصل از بررسی رابطه بین نوع مالکیت و میزان سود تقسیمی (با کنترل متغیرهای اندازه شرکت، بازده داراییها، اهرم مالی و فرصت های رشد) حاکی از وجود رابطه معکوس معنادار بین این دو متغیر است.
خلاصه ماشینی:
افزون بر اين، یافتههای تجربی حاصل از بررسی رابطه بين نوع مالکيت و ميزان سود تقسيمي (با کنترل متغيرهاي اندازه شرکت، بازده داراييها، اهرم مالي و فرصتهاي رشد) حاکي از وجود رابطه معکوس معنادار بين اين دو متغیر است.
تقسيم سود، شرکتهاي خانوادگي و غیرخانوادگی، بورس اوراق بهادار تهران مقدمه ادبيات پژوهش حاکميت شرکتي و هزينههاي نمايندگي نشان ميدهد که چگونه ساختار مالکيت شرکتها بر تصميمات مالي آنها تأثيرگذار است.
با توجه به مطالب عنوان شده و اين مسأله که تاکنون در ايران پژوهشي در اين رابطه صورت نگرفته است، در اين مطالعه سياست تقسيم سود در شرکتهاي خانوادگي در مقايسه با ساير شرکتها مورد بررسي و مقايسه قرار گرفته است.
همچنين به منظور بررسي رابطه بين مالکيت خانوادگي و حضور اعضاي خانوادگي در هيأت مديره با سياست نقسيم سود (فرضيه دوم و سوم)، مدل رگرسيون به شرح زير آزمون شد: =+ 1 + 2 + 3 + 4 + 5 + =+ 1 + 2 + 3 + 4 + 5 + که در رابطه بالا؛ DIVIDEND: معيارهاي سود تقسيمي، FF: متغير مجازي که اگر شرکت خانوادگي باشد عدد 1 و در غير اين صورت عدد صفر به آن اختصاص مييابد، FBPerc: درصد اعضاي خانوادگي حاضر در هيأت مديره، Size: اندازه شرکت، ROA: بازده داراييها، LEV: اهرم مالي و GROWTH: فرصتهاي رشد است.
ضريب متغير درصد اعضاي خانوادگي حاضر در هيأت مديره نيز برابر 013/0- و منفي است که به معناي داشتن رابطه معکوس با متغير نسبت سود تقسيمي به کل داراييها ميباشد.
, Florencio López de Silanes, Andrei Shleifer and Robert Vishny (2000).