خلاصه ماشینی:
"از ایران،از این سرزمین نوابغ خارق العاده،کسانی بیرون میآیند که کلیهء مبانی علمی و دستورهای فنی را زیر پا میگذارند و یکشبه ره صد ساله میروند؛در لندن چند سال پیش از این دختری ایرانی بود که با خواهر خود بدرس خواندن مشغول بود،ولی رشتهای را که باید بزحمت و مرارت بیاموزد مهمل گذاشته بود و بموسیقی پرداخته بود،آن هم نه آنکه درس بگیرد و نت خواندن بیاموزد و بتمرین منظم و مرتب تن در دهد خیر،اینها برای او حقیر بود چه لازم که چندین سال پیش این معلمین خشک پابند بمعلومات و قواعد برود مشق بگیرد و بخردهگیریهای ایشان گوش دهد، اینها ذوق آدم را کور میکنند!او پیش خود بباوری هوش خداداده نوازندهء بیمانندی شده بود!حاجت باین نداشت که مانند«پیغمبر»پوشکین فرشتهای قلب او را برآورده بجایش پارهای زغال افروخته بگذارد،یا مثل اسحاق موصلی ابلیس بدیدار او آید،یا مانند تارتینی شیطان در خواب بر او ظاهر گردد و آهنگ باو بیاموزد،یا مثل فلان شاعر و واعظ قدیم ما حضرت امیر المؤمنین آب دهن مبارک خود را در دهان او بیندازد،یا مثل بتهوون دوازده سال درس مرتب بخواند؛یک شب ناگهان کشف کرده بود که میتواند پیانو بنوازد،در پانسیونی که منزل داشت پشت پیانو نشسته بود و یک ساعتی انگشتان خود را مانند پنجههای گربهای که بر صفحهء پیانو جستوخیز کند در جولان آورده بود،حالا نزن کی بزن!"