چکیده:
نقد فلسفی دلوز بر اسپینوزا که در کتاب اسپینوزا و مسألهی بیان آمده است، اثر بسیار مهمی است زیرا نتایجی که در آن کتاب به دست آمدهاند بنیادهایی فراهم میاوردند برای تأملات مابعدالطبیعی بعدی دلوز درباب طبیعت قدرت، بدن، تفاوت و شباهت. دلوز و اسپینوزا، نخستین کتابی است که به بررسی نظرات فلسفی دلوز میپردازد در جاهایی که تلاش میکند فلسفه اسپینوزا را ارزیابی کند و استدلالهای وی را درباب مسائلی مانند امر مطلق، فلسفهی ذهن، معرفتشناسی و فلسفهی اخلاق و سیاست به چالش بکشد. نویسنده اگرچه دلوز را تحسین میکند، با او سر مخالفت دارد و بر آن است که استدلالهای وی نه تنها به ماتریالیسم حذفی و گونهای سیاست هابزی میانجامند، بلکه مبهمگویی و مبهمکردن را رواج میدهند. وی ضمن مخالفت با نظریهپردازان فمینیست که مفاهیم دلوز را راهی برای نجات نظریههای فمینیستی میدانند، پیشنهاد میکند چرخش به سوی مارکسیسم و نظریهی انتقادی بهترین راهگشای فمینیسم خواهد بود.
Deleuze's philosophical commentary on Spinoza is a critically important work because its conclusions provide the foundations for Deleuze's later metaphysical speculations on the nature of power, the body, difference and singularities. Deleuze and Spinoza is the first book to examine Deleuze's philosophical assessment of Spinoza and appraise his arguments concerning the Absolute, the philosophy of mind, epistemology and moral and political philosophy. The author respects and disagrees with Deleuze the philosopher and suggests that his arguments not only lead to eliminativism and a Hobbesian politics, but that they also cast a mystifying spell.Opposed to feminist philosophers whofind Deleuze's theories practical for third wave feminism, Gillian Howie propose that a turning to Marxism and critical theory would be an answer.
خلاصه ماشینی:
هدف اصلی کتاب دلوز و اسپینوزا: رایحه ی مسأله ی بیـان (Deleuze and Spinoza: Aura of Expressionism) که نخستین ابراز ناخشنودی وی از فلسفه های اثبـاتی اسـت ، آن عناصـری در فمنیسـیم و فلسـفه اسـت کـه بـه بـاور وی نتوانسته اند ابزارها و شرایط لازم یک نظریه ی فمینیستیاز نظر سیاسی مناسـب را فـراهم بیاورند.
(هاج ، ٢٠١٧، ٥٩)در صـفحاتی از کتـاب دلـوز و اسـپینوزا کـه هـووی از بحـث خـود نتیجه می گیرد، از محدودیت های مینویسد که شرایط مـادی و اجتمـاعی اندیشـه بـر آن تحمیل میکنند و این محدودیت ها را مـبهم کننـده یـا دسـت کـم بـه تـأخیر اندازنـده ی شکل گیری یا تثبیت شرایط قضاوت درباره ی آن چه هست و آن چه قرار است به شـکلی پایدار و قابل تشخیص دربیاید میداند.
اگر استدلال نویسنده ی کتاب دلوز و اسپینوزا تنهـا این باشد، اثر وی، کتابی درباره ی یک کتـاب دیگـر اسـت کـه آن کتـاب دوم دربـاره ی اسپینوزاست و وی در اثرش نشان میدهد که در نهایت ناممکن است که ایـن ایـرادات را با فلسفه ی اسپینوزا و تفسیر همدلانه ی دلوز از وی برطرف کرد.
نمونه ای که در این جا آوردم تنها یـک قرینـه ای اسـت بـرای ایـن کـه اسـپینوزا و مسأله ی بیان روایتی از فلسفه ی دلوز نیست ، بلکه تلاشی است برای خوانشی هرقدر کـه ممکن است همدلانه از اسپینوزا.
٨. پیشنهاد هووی در کتاب اسپینوزا و دلوز، به دنبال سرنخ های نخستین فلسفه ی دلوز میگردد کـه در ادامه جنبش فمینیسم را، هرچند ناکارآمد، متأثر کرده اند، راه حل خود را که پرداختن به مارکسیسم و نظریه انتقادی و دیالکتیک منفی آدورنو است ، بسیار به اختصار توضـیح داده است .