چکیده:
مقالهی پیشرو به نقد و بررسی کتاب Descartes Embodied: Reading Cartesian Philosophy through Cartesian Science نوشتة دنیل گربر اختصاص دارد. گربر از برجستهترین پژوهشگران فلسفة دوران مدرن و دکارتشناس معاصر، کتاب را بهسال 1980 نوشته و دانشگاه کمبریج آن را منتشر کرده است. این اثر به زبان فرانسوی نیز به چاپ رسیده اما ترجمة فارسی از آن در دست نیست. اثر مجموعه مقالاتی است که نویسنده پیش از این جداجدا نوشته و آنها را در نشریات معتبر فلسفی منتشر کرده است. موضوع اتحادبخش مقالات، پیوند میان علایق فلسفی و علمی دکارت میباشد. در این مقاله میکوشیم نخست معرفی اجمالی از نویسنده کتاب بهدست دهیم و در ادامه، به ادبیات مربوط به موضوع در زبان انگلیسی بپردازیم و جایگاه کتاب حاضر را در این ادبیات نشان دهیم. در بخش اصلی مقاله، به معرفی، نقد و بررسی خود کتاب میپردازیم. این بخش را در دو بخش فرعیتر صوری و محتوایی تنظیم کردهایم که نخست از جنبة صوری و شکلی، و سپس از منظر محتوایی و تخصصی به نقد و ارزیابی اثر میپردازیم.
The present article deals with introducing and critically studying of the book Descartes Embodied: Reading Cartesian Philosophy through Cartesian Science by Daniel Garber. Garber, one of the most prominent researchers of modern philosophy and contemporary Descartes-scholar, wrote the book in 1980 and it was published by Cambridge University Press. This work has been released in French; yet there is no Persian translation available. It is a collection of articles written separately by author and published in credible philosophical journals. The unifying subject of the articles is the relationship between Descartes’ philosophical and scientific areas of interest.
This article intends to introduce the author and covers the literary style of the book in English in brief. The article mainly addresses the introduction and critical analysis of the book itself, in two parts successively: form and content.
خلاصه ماشینی:
مقدمات تاریخ نگارانه این بخش شامل یک مقاله است با عنوان «آیا تاریخ آینده ای دارد؟»؛ گربر در ایـن مقالـه میخواهد به این پرسش پاسخ دهد که چرا فهم تاریخ فلسـفه بـرای فعالیـت فلسـفی و فلسفه ورزی اهمیـت دارد؟ او بحـث خـود را بـا بحـث دربـاره دیـدگاه جاناتـان بنـت (Jonathan Francis Bennett)٦ در کتاب پژوهشی درباره کتاب اخلاق اسـپینوزا شـروع میکند.
بنابراین ، گربر استدلال میکند که گرچـه دکـارت در پاسـخ بـه «دسـته دوم اعتراضات » نظریاتش را به صورت ترکیبی بسط میدهد، این فقط برای نشـان دادن ایـن مطلب است که روشی که مورن در ارائه مابعدالطبیعه خود برگزیـده ناکـافی اسـت ، نـه این که بخواهد در آن جا روش ترکیب را بسط دهد و برای اثر بعـدیاش یعنـی اصـول فلسفه مقدمه چینی کند.
او بعد از طرح اجمالی بحث و اشاره ای گذرا به پیشینه بحث در دوره نوزایی، میکوشد معرفت شناسی دکارت را در بافت وسیع تـر پـیش رفـت هـای قرن هفدهم قرار میدهد و نشان دهد کـه چگونـه معرفـت شناسـی فردگرایانـه دکـارت سرانجام به مفهوم خاصـی از معرفـت و پـژوهش علمـی منجـر شـد و بسـتر را بـرای شکل گیری مؤسسه هـایی ماننـد انجمـن سـلطنتی لنـدن (Royal Society of London) و آکـادمی علـوم در پـاریس (Academie Des Sciences in Paris) فـراهم آورد کـه ایـن مؤسسات رفته رفته تعریف جدیدی از عالم علمی ارائه دادند.
بـا نگـاهی به عنوان فرعی می توان دیـدگاه اصـلی نویسـنده را در گـردآوری ایـن مقـالات در ایـن مجموعه ، این گونه فهمید که گربر در واقع در پی تفسیر نظام فلسفی دکارت با توجه بـه تفکرات علمی او است که با ورود به بخش های اصلی کتاب و مطالعـۀ مقـالات منـدرج در آن ، این عنوان برایمان روشن تر میشود.