خلاصه ماشینی:
یک عصر پاییزی سال ۱۳۸۶، از آن عصرهای سرد ولی دلچسب پاییزهای نیوجرزی که روزها ساکت و کوتاهند، در یکی از جلسه های هفتگی شب شعر دانشگاه پرینستون که به ابتکار خانم سوسن معین فر، استاد زبان فارسی آن سال های دانشگاه پرینستون در ساختمان چوبی قدیمی دانشگاه برگزار می شد، میهمانی داشتیم که به تازگی از ایران آمده بود.
دکتر جعفری با روی گشاده استقبال کرد ولی پیشنهاد کرد که به جای شاهنامه، مولوی بخوانیم و چند روز بعد هم گفت که خانم دکتر کرون هم دوست دارد در مولوی خوانی شرکت کند و دفتر کارش را برای این کار پیشنهاد داده است.
یک سال و نیم بعد که دکتر جعفری فرصت مطالعاتی اش تمام شده بود و دیدار خداحافظی مان بود، خانم کرون به فارسی بسیار مسلط شده بود و خیلی پیشرفت کرده بود.
تابستان نه چندان خوش سال ۸۸ بود که دکتر جعفری پیغام دادند که آقای دکتر شفیعی کدکنی به دعوت انستیتو و به میزبانی خانم دکتر کرون برای یک فرصت مطالعاتی یک ساله به پرینستون می آید.
جلسه های خوانش ادبیات سنتی ایران شاید زیاد باشند و شاید در خیلی از این جلسه ها بیت های زیادی خوانده شود و کلمه هایی معنی شود، ولی بحثی که آن روز شروع شد و تا چند جلسه ادامه پیدا کرد به طوری که بعد از سه جلسه تنها یک صفحه از منطق الطیر را خوانده بودیم، تأثیری بنیادین بر شرکت کننده ها داشت و بنیان اندیشه هایی را زیر و رو کرد که تا پیش از آن می پنداشتی ازلی و خدادادی بوده اند.