چکیده:
بایزیدبسطامی عارفی است که اندیشهی توحیدی او در سراسر متون عرفانی متقدم و متاخر اسلامی حضور تاثیرگذار دارد و هر وجهی از سیر و سلوک وی پژوهشی جداگانه میطلبد. اما در این واکاوی، شاخصهای اصلی عرفان بایزید در بعد «عمل» مورد بررسی قرار گرفت و معلوم گردید که برخلاف نظر برخی از منتقدین اندیشهی او، عارفی متمسک به ثقلین است. بعضی از عرفا هم اذعان دارند قرآن را تماما ازبر بوده و پاسخهایی که با استفاده از آیات قرآنی به برخی پرسشها داده، حاکی از تاثیرپذیری و انس او با معارف اسلامی و مکتب اهلبیت)ع( است. بایزید اهل دعا و مناجات میباشد و انانیت را بزرگترین حجاب در سلوک عملی معرفی میکند و کرامات را مایهی برتری عارف نمیداند. حاصل آنکه با توجه به موارد حادث متاخر در جهان اسلام و آموزههایی که بایزید مبتنی بر معارف شریعت محمدی ارائه میدهد، میتوان نتیجه گرفت که رجعت به اخلاق و سلوک محمدیه(ص) نسخهی رهایش دنیای امروز از ظلمت است. تفکر و تفقه در کلام بایزید و سلوک وی در تقید به شریعت اسلام، نمونهی بارز این الگوی عملی است.
خلاصه ماشینی:
علاوه بر تذکرههای مختلف، کتب متعددی با رویکردهای متفاوت نوشته شده است که از مهمترین آنها میتوان به کتاب «سلطان العارفین بایزید بسطامی، عبدالرفیع حقیقت، 1385» و کتاب «دفتر روشنایی از میراث عرفانی بایزید بسطامی، محمد بن علی سهلگی؛ تصحیح متن اصلی و ترجمه: محمدرضا شفیعی کدکنی،1384» اشاره کرد.
امام صادق(ع) گفت: چون چنین است، به بسطام باز رو که کار تو تمام شد»( عطار212:1377) سید بن طاووس به عنوان یکی از بزرگان عالم تشیع در کتاب الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف توصیف زیبایی از دیدار مقدس بایزید و امام صادق(ع) آورده است: «از جمله مواردی که دلالت بر علو و بلندی شأن معصومین (ع) دارد، این است که با فضیلت ترین و بلندمرتبه ترین مشایخ، ابویزیدبسطامی، سقای خانة امام جعفر صادق (ع) بود.
«ابویزید (رض) را پرسیدند که چرا تو مدح گرسنگی بسیار گوئی گفت آری اگر فرعون گرسنه بودی هرگز أنا ربکم الاعلی نگفتی و اگر قارون گرسنه بودی یاغی نگشتی و ثعلبه تا گرسنه بود به همه زبان ها ستوده بود چون سیر شد نفاق ظاهر کرد و قال الله تعالی "والذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام و النار مثوی لهم" )محمد/12(» (مستوفی،453:1364) بنابراین معلوم است بایزید علاوه بر اینکه حافظ آیات قرآن بوده، در عمل به آنها نیز پایبندی کامل داشته است.
»(بقلی شیرازی،85:1344) معنی این سخن آن است که بایزیدبسطامی به آن مرتبه از معرفت رسید که انانیت و منیتاش در حق مضمحل شده و از فنای خود و باقی شدن به بقای حق خبر داد و بدین جهت بود که گفت: «از بایزیدی بیرون آمدم.