خلاصه ماشینی:
به پدرم محمدرضا جعفری متن سخنرانی در مراسم خاکسپاری عبدالرحیم جعفری ای کاش هنوز همان روزها بود آن روزهای خوب آن روزها که مرا در یک مشت خود می ایستاندی و به هوا می بردی آن روزها که بر صندلی سینما مرا روی پاهایت می نشاندی و ته ریشِ زبرت را بر سرِ نرمم می مالیدی آن روزها که بر دوشت می ایستادم و در آب شیرجه می زدم ای کاش...
آن روزهای خوب آن روزها که هر واژۀ تازه ای که می آموختم جایزه ای به دنبال داشت آن شب ها که پای کرسی با مادرم اوراق کتاب ها را غلط گیری می کردی و من صدایت را گوش می کردم آن روزها که مرا به همکارانت سپردی تا قلم به دست گرفتن را به من بیاموزند ــ مهدی آذریزدی، اسماعیل شاهرودی، ابراهیم یونسی، عبدالله توکل ــ آن روزها که هر کتاب تازه ای که منتشر می کردی خواهری و برادری برایم متولد می شد.
«کتاب هایم، بچه هایم» شعار تو بود ای کاش...
آن روزهای خوب آن روزها که از هر تحول جدید و ابداعی برای پیشرفت و بهبود کارَت استقبال می کردی آن روزها که گاه به هم می پریدیدم و بعد با هم آشتی می کردیم و دوشادوش برای پیشرفت و اعتلای امیرکبیر می کوشیدیدم آن روزها که تا پاسی از نیمه شب در دفترت می ماندی و همان جا می خوابیدی تا کتاب های درسی به موقع به دست بچه های کشورت برسد آن روزهای خوب آن روزها که هر بامداد یک کتاب تازه روی میزت می گذاشتیم ــ چاپ اول ...
چاپ چندم ای کاش ...