چکیده:
ارسطو کوشیده است با قیاسی غیرمستقیم ثابت کند که متحرکبذاته وجود ندارد. بدین منظور، وی ابتدا جسمی را فرض میکند که اولاً و بالذات، متحرک است. سپس متذکر میشود که جسم متحرک اجزایی دارد و در گام بعد، نتیجه میگیرد که اگر جزئی از این متحرکبذاته ساکن شود، کل آن ساکن میشود. پس از ارسطو، مناقشههایی بر سر این استدلال درگرفت؛ بهطوری که بسیاری از اندیشهورزان اشکالاتی به آن وارد کردند و عدهای نیز از آن دفاع کردند. ابنسینا و ابنرشد نیز که از زمرۀ شارحان آثار ارسطو بودند، در صدد برآمدند تا اشکالات استدلال یادشده را به حداقل برسانند. در این پژوهش دیدگاههای این دو فیلسوف دربارۀ استدلال ارسطو واکاوی میشود و بر مبنای نظام ارسطویی و همچنین معیارهای عقلی، قوت و ضعف هر یک آزموده میشود. از رهگذر این بررسی دانسته میشود که این دو فیلسوف درعینحال که در پی آناند که دیدگاه مخالف این استدلال را بررسند و پاسخی درخور به آن بدهند، نظراتشان تفاوتهایی با هم دارد. بهطور خلاصه باید گفت ابنسینا ابتدا سعی میکند این استدلال را بازسازی کند؛ اما پس از اینکه اشکالات واردشده بر آن را نقل میکند، ضعفهایش را میپذیرد و بر پذیرش بیقیدوشرط آن پافشاری نمیکند. از طرف دیگر، ابنرشد نهتنها مفهوم متحرکبذاته را رد نمیکند، بلکه با تطبیق آن بر متحرک اول، نظریهای جدید را مطرح میکند.
خلاصه ماشینی:
اگر ابتدائا استحالۀ اين مقدمه نشان داده شود، ديگر اين دليل کمکي به رد حرکت بذاته نمي کند؛ چرا که حامي حرکت بذاته ، تقسيم کردن را نادرست تلقي مي کند و کل استدلال را از آن رو به حساب نمي آورد که با مسئلۀ مدنظر ارتباطي ندارد [همان ] و به قول ابن رشد، اگر مطلب چنين باشد و در برخي متحرکات ، سکون محال باشد، اين نظريه ، جزئي خواهد بود و از آن به دست نمي آيد که هر متحرکي محرکي دارد و گويي قياسي است که فريب دهندگي اش بيش از برهاني بودنش است [١، ص١١٣].
ابن سينا در پاسخ به ايراد جالينوس اولا ميان آنچه در وهم رخ مي دهد و آنچه در وجود عيني محقق مي شود، تمايز مي گذارد و سکون با نظر به طبيعت جسم بماهوجسم را غير از سکون جزئي از جسم متحرک بالذاتي مي داند که وجود عيني دارد [٢، ص٨٨] و اظهار مي کند که با گونه اي فرض ، يعني همان فرض جسم بماهوجسم و به تعبيري ، طبيعت جسم ، سکون جزء محال نيست : جزء جسم از حيث اينکه جسم است ، سکونش محال نيست و اگر از سکون امتناع کرد، به واسطة عارضي است غير از جسميت و دراين صورت ، در هر جسمي ، علت حرکت ، امري است زايد بر جسميت ، و اين عين مدعاي ماست [همان ، ٨٩].