خلاصه ماشینی:
به عبارت دیگر، هر متافوری که ما برای بیان نسبت میان انسان و خدا به کار ببریم، (به قول Lakoff و Johnson در کتاب Metaphors We Live By) یک سیستم مفهومی (یا خوشه ای از مفاهیم) ایجاد می کند که در داخل آن سیستم ما نه فقط می اندیشیم بلکه زندگی می کنیم ــ زندگی یا زیستن در داخل چنین سیستمی هم عین دین ورزیست.
در مسیحیت اولیه گاهی از نسبت عبد و رب هم برای بیان نسبت میان انسان و خدا استفاده شده است، و خدا به عنوان مولا یا خواجه یا ربّ آسمانی (آسمانی = متعالی) شناخته شده ولی تأکیدی که اسلام بر این نسبت کرده و جایگاهی که عبودیت در این دیانت داشته در مسیحیت نبوده است.
برگردیم به نسبت عبودیت که مهمترین و غالبترین مفهومی است که در اسلام برای بیان رابطه و نسبت میان انسان و خدا در نظر گرفته می شود.
نسبت عبودیت در اصل نسبت master-slave یا slavery است ولی مترجمان نمی توانند نسبت عبودیت را به slavery ترجمه کنند، به دلیل این که متافور عبد– رب یا عبد– مولا امروزه بیش از آن که معنی اصلی این متافور، یعنی سلب اختیار بنده را از خود، بدهد معانی ضمنی این کلمه و داوریهای ارزشیی را القاء می کند ــ معانی و ارزشهائی که جنبۀ تاریخی و اجتماعی دارد و به خصوص در دو سه قرن اخیر به مفهوم عبودیت و بندگی منضم شده، چنان که بی اختیاری یا آزاد نبودن حتی در نسبت با خداوند هم به عنوان امری غیر انسانی و ظالمانه و زشت تلقی می شود.