چکیده:
جریان هویتی از توسعه در ایرانبا قرائتهای چارچوبی و برداشتهای متفاوت دورهای همراه بوده است که دولتها (حاکمیتها) متولی آن بودهاند؛ همانگونه که اصلاحات و توسعه در عصر قاجار بهمنظور رهایی از عقبماندگی و رساندن تقریبی بخشهایی از ساختار شبهدولتی قاجار به توسعه بود، در دورۀ پهلوی دوم با اصلاحات دولتی برای پر کردن خلأ مشروعیتی همراه بود و در دورۀ جمهوری اسلامی نیز با خلأ پارادایمی و گفتمانی در زمینۀ علمی توسعه توأم بوده است. این مقاله با مفاهیمی چون توسعه، هویت و دولتها در ایران و تضاد تاریخی در رویکردهای هویتی- دولتمحور به توسعه و با استعانت و استفاده از روش تحلیلی- تاریخی، درصدد بررسی و واکاوی دلایل ناموفق بودن رویکردهای توسعه در ایران با توجه به ویژگیهای هویتی حاکمیتها در سه دورۀ تاریخی قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی است.
The identity flow of development in Iran has been accompanied by periodic reading of the framework and perceptions that the governments and its sovereignty have been; as reform and development in the Qajar era in order to escape from the backwardness and approximate the parts of the structure Quasi-government of Qajar was in development، in the second Pahlavi period، with government reform، to fill the vacuum of legitimacy، and during the Islamic Republic of Iran، was accompanied by a paradigmatic vacuum and a discourse on the scientific development of development. This article، with the concepts of development، identity and government in Iran، and historical contradictions in state-centered approaches to development، and with the application and use of the analytical-historical method، seeks to examine the reasons for the failure of development approaches in Iran with respect to identity characteristics Governments are in the three historical periods of the Qajar، Pahlavi، and Islamic Republic.
خلاصه ماشینی:
این روند اتخاذشده از سوی پهلوی دوم در ارتباط با مباحث توسعه برپایۀ هویت ترویجی حاکمیت مبتنی بر دو اصل غرب گرایی و ناسیونالیسم سلطنتی با نگاهی عرفی به موضوعات اجتماعی – فرهنگی ایران ، زمینه را برای شکاف بیشتر و دوگانگی شدیدتر میان حاکمیت و جامعه (مردم ) فراهم آورد و به تحولات انقلابی و اعتراضی منجر شد که پیروزی انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧، برایند این تعارضات ساختاری بین حاکمیت و جامعه در ایران بود (کدی، ١٣٧٥: ٣٤٩-٣٤٥).
در واقع رویۀ انتقادی در برابر موضوع توسعه با طرح گفتمان عدالت و پیشرفت توسط رهبر انقلاب به پایان خود رسید؛ به طوری که اصولا جمهوری اسلامی خود را خارج از گفتمان توسعه تعریف کرد و قرار داد و در گفتار رسمی رهبر انقلاب ، به طور واضح و شفاف ، گفتمان توسعه امری استکباری و در ادامۀ سیاست های سلطه طلبانۀ غرب تلقی شد (خوشروزاده ، ١٣٨٣: ١٥٩-١٥٨)؛ اگرچه از منظر تحلیلی و گفتمانی میتوان گفت گفتمان عدالت و پیشرفت و نیز الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت ، سلسله ای از تمایزات هستند که با عبور از مرحلۀ استعاری در برابر گفتمان توسعۀ غربی چیده شده اند و در حال حاضر جز برجسته سازی این تمایزها، مابازایی ندارند و در واقع هویت خود را از تفاوت و تعارض با گفتمان توسعه کسب میکنند، نه از موفقیت در عمل و پاسخگویی به نیازهای جامعه .