خلاصه ماشینی:
ببینید، شاید در آثار نویسندگان سلف و گذشته ادبیات داستانی ایران بتوان چهرهای از شهر یا محل شکلگیری داستان را مشاهده کرد، اما در داستاننویسی دو دههی اخیر ما چنین چیزی وجود ندارد و محل شکلگیری داستان صرفا مکانی مادی برای بودن شخصیتها در آن است.
نمونهی این استفادهی مدرنیستی از مکان را در رمان دود نوشتهی حسین سناپور میتوانید مشاهده کنید که حسام (راوی روانرنجور رمان) به محلات و خیابانهای آشنا در شهر تهران اشاره میکند، اما آن مکانها را به صورت تابعی از حالوهوای درونی و روانی خودش نشان میدهد.
»این مکان را به سختی میتوان تصور کرد، اما نکته دقیقا همین است که اشخاص روانپریش دچار اوهام و خیالات باورنکردنیای هستند و دنیای آشنا و روزمره برای آنان همینطور غریب و دهشتناک جلوه میکند.
نظر شما چیست؟ رویدادهای داستان برای رخ دادن باید در ظرفی زمانی و مکانی قرار بگیرند، اما این بدین معنا نیست که در همهی داستانها این ظرف زمانی و مکانی به صورت آشنا و باورپذیر ارائه میشود.
پیداست که ما نمیتوانیم این داستانها را لامکان بپنداریم، اما از طرف دیگر تصور کردن مکان رویدادهایشان هم برایمان به راحتی میسر نیست یا شاید اصلا ناممکن باشد.
پاسخ به این سؤال مستلزم پژوهشی گسترده دربارهی عنصر مکان در ادبیات داستانی تولیدشده در یکی دو دههی اخیر در کشور ما است.
قاعدتا من هم بدون چنین پژوهشی نمیتوانم جواب متقن بدهم، اما آنچه به طور کلی میتوانم بگویم این است که شاید لازم باشد برخی از نویسندگان امروز بیش از اینها به امکاناتی که انتخاب مکان مناسب در اختیارشان میگذارد بیندیشند.