چکیده:
فلسفه اسلامی پیش از سهروردی نمایندگان بزرگی مانند فارابی و ابنسینا داشت ولی با انتقادات بزرگانی همچون غزالی و فخر رازی روبه زوال و افول گذاشته بود که با ظهور حکمت اشراق جان تازهای گرفت. سهروردی با وارد کردن کشف و شهود به وادی حکمت اسلامی و ناکافی دانستن استدلال و برهان عقلی و با بهرهگیری از حکمای ایران باستان و حکمای الهی یونان، فلسفه را به عرفان نزدیک کرد و موسس مکتبی فلسفی شد که سیر حکمت در جهان اسلام را تحت تاثیر جدی خود قرار داد به طوری که حکمت متعالیه تلفیق حکمت مشاء و حکمت اشراق میباشد.
در این مقاله سعی شده است ضمن معرفی اجمالی جریانهای فکری زمان سهروردی، جایگاه کشف و شهود در میان عرفا و فلاسفة قبل از سهروردی بررسی شده و ضمن تعریف کشف و شهود، با تحقیق دربارة مبادی و سرچشمههای فلسفة اشراق جایگاه کشف و شهود در آنها تبیین شود و همچنین در ادامه مقام کشف و شهود در روش فلسفی حکمت اشراق بررسی میگردد.
Before the era of Suhrevardi,Islamic philosophy had great Philosophers like Farabi and Avicenna, but it declined and impairedafter the criticism byGhazali and Fakhr-e-Razi.Later, it revived with the emergence of Eshragh philosophy. Through incorporating revelation into Islamic philosophy, assuming inadequacy of reasoning and rational arguments and benefitting from the philosophers of ancient Iranian and Greek theologians, Suhrevardi drew Philosophy near mysticism founding a philosophical school which seriously affected the philosophy of Islam. In short, Transcendental Philosophy is the combination of Mashae and Eshragh
This paper is not only a brief introduction of the currents of thought during the time of Suhrevardi, but also an investigation of revelation between Mystics and philosophers prior to that era. Additionally, it clarifies the definition of revelation, determines the position of revelation by researching the principles and origins of Eshragh philosophy, investigating the position of revelation in philosophical method withinEshragh philosophy
خلاصه ماشینی:
طریق کشف و شهود به قدری مهم و حساس است که سهروردی افراد خاصی را مستعد و قابل دریافتن این حکمت میداند پس معلوم میگردد که اصلی ترین مبنای فلسفة سهروردی همان دریافتها و مشاهدات قلبی است و اهمیت آن به اندازهای است که نمیتوان بدون در نظر گرفتن آن فلسفه سهروردی را تصور کرد یعنی به اصطلاح منطقین از ذاتیات این مکتب فکری به شمار میرود و با توجه به اهمیت کشف و شهود در فلسفة سهروردی است که گفته میشود که کلید فهم این حکمت، خودشناسی است و معرفت نفس و این همان حکمت الاهیهای است که سهروردی در کتاب مطارحات از آن به فقه الانوار تعبیر میکند ومشائیان را که تنها بر استدلال و برهان تکیه میکنند از دریافت حقایق محروم میداند و مینویسد: «در میان مشائیان کسی که گامی استوار در حکمت الهی یعنی فقه الانوار، بر داشته باشد نمیشناسیم.
البته توجه به سیر و سلوک عرفانی و مشاهده قلبی در حکمت اشراق برای دریافت حقیقت منافاتی با حکمت بحثی و استدلال و برهان ندارد بلکه حکمت اشراق نیز در عین حال که به مقام والای کشف و شهود را ارج مینهد استدلالیان را نیز محترم میشمارد و به آن توجه دارد و تا جایی که جز مبانی حکمت اشراقی محسوب میگردد.