چکیده:
اغلب تلاشهای مکتب انتقادی فرانکفورت در انتقاد از جامعه جدید و اجزای سازندهاش بوده است. میتوان امتداد این نگاه را در واکنش انتقادی این مکتب، به تلقی بیطرفانه از تکنولوژی نیز ردیابی کرد. این مکتب، بر نیازمندی هر نوعی از دانستن به نقادی و اصلاح تاکید میورزد و با همین مبنا، رویارویی انسان با تکنولوژی را نیازمند بینشی انتقادی میانگارد و از این منظر، به نقد تکنولوژی ورود میکند. این پژوهش، با روش تحلیلی ـ اسنادی به انتقادپذیری تکنولوژی از دیدگاه مارکوزه از دانشمندان مطرح این مکتب و شاگردش فینبرگ پرداخته است. نتایج پژوهش حاکی از وجود اشتراکها و تفاوتهایی میان دیدگاه این دو اندیشمند است؛ هر دو اندیشمند رویکرد ابزارانگاری تکنولوژی یعنی جدایی ارزش از دانش و تکنیک و رویکرد جبرانگاری تکنولوژی یعنی نقدناپذیری و عدم امکان تغییر تکنولوژیها را نادرست و تکنولوژی را ارزشبار و تغییرپذیر میدانند. اما در راهبرد تغییر یعنی گسترش هنر به سیاست و دموکراتیزه کردن تکنولوژی، سطح تغییر، مجریان تغییر یعنی طبقات محروم و رنجکشیده و یا عموم مردم و میزان امید به تغییر با یکدیگر متفاوتند.
خلاصه ماشینی:
ازاینرو، مکتب انتقادی فرانکفورت با توضیحی که بیشتر خواهد آمد، معتقد است: این رویکرد موجب نوعی محافظهکاری عامدانه و یا غفلت نسبت به ارزشهای موجود در درون خود تکنولوژی میشود.
ازاینرو، مارکوزه و شاگردش آندرو فینبرگ، هر دو به ارزشباری تکنولوژی معتقدند و تلاش میکنند که تکنولوژی را در همان «کلیت» آن فهم کنند و همة عوامل اساسی سازنده کلیت مذکور را در سطح هستیشناسی تکنولوژی مورد بررسی و تجزیهوتحلیل قرار دهند و از فهم تکنولوژی، بهمثابه شیوارهای کنده شده از بافت فرهنگی و تاریخی و هنجاری خودش جلوگیری کنند و نشان دهند که عقلانیت تکنیکی نیز باردار ارزشها و تکنولوژی امری ایدئولوژیک است.
مقایسه میان دیدگاه مارکوزه و فینبرگ بیتردید نگاه مارکوزه به تکنولوژی، بهعنوان یک پروژه تاریخی ـ اجتماعی و اعتقاد به وجود اهداف ویژه سلطه در درون ساختمان دستگاه تکنیکی (مارکوزه، 1357، ص 41)، زمینههای توجه جدی به فهم درست از هستی تکنولوژی و ابعاد ارزشی آن، مطالعات اجتماعی و تحقیقات ساختگرایانه تکنولوژی را برای فینبرگ فراهم آورد و او را در صورتبندی نظریه انتقادی تکنولوژی مساعدت بخشید.
اما این راهکار، چون مبتنی بر مبانی معرفتشناختی (برساختی بودن معنا و ارزشها) و انسانشناختی (اومانیستی و داورینی) ارائه شده است و اعتقادی به وجود ارزشهای ثابت و غیربرساختی بهمثابة ارزشهای معیار ندارد، امید به توافق بر تکنولوژی جایگزین را فراهم نخواهد آورد، بلکه ممکن است به نوعی، پلورالیزم متمایل به بروکراتیک پنهان و سلطهخیزی بینجامد که به جای رهانیدن از سلطه ارزشهای سرمایهداری خزیده در تکنولوژیها سر از قفس آهنین ماکس وبر درآورد و منازعه بر سر قدرت در بعد طراحی تکنولوژیها را به شدت افزایش دهد و نتواند از ابهامات موجود در باب آینده تکنولوژی و ارزشهای حاکم بر آن بکاهد.