چکیده:
شناخت شکل تعامل روسیه با نظام بینالملل و چگونگی روابط این کشور با مناطق پیرامونی اهمیت زیادی دارد. تداوم یا شباهت در الگوهای سیاست خارجی و پندارها از جایگاه روسیه در نظام بینالملل و تهدیدها و فرصتهای پیش روی آن، حاکی از وجود عوامل عمیقی است که اگر چه در طول زمان دچار تغییر و دگرگونی شدهاند؛ اما محو نشدهاند و فرسایش نیافتهاند. مقامهای روسیه در زمینۀ سیاستگذاری خارجی لوحی سفید را به ارث نبردهاند و بسیار در تأثیر عوامل عینی و ذهنی پیشروی پیشینیان خود هستند. شاید بهنظر برسد که اصول راهنمای سیاست خارجی روسیه بهنحوی عمیق در فرهنگ سیاسی کشور گنجانده شده باشند. با وجود انعطافپذیری تاکتیکی بهمنظور فائقآمدن بر عقبماندگی و دشواریهای اقتصادی که بهنوعی به سنتی تاریخی تبدیل شده است، روسها هرگز از دعاوی خود دربارۀ نقشآفرینی بهعنوان قدرتی بزرگ عقبنشینی نکردهاند. در این نوشتار با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی تلاش کردهایم به این پرسش پاسخ دهیم که «چگونه میتوان تداوم در گفتار و عمل سیاست خارجی روسیه را از سال 2004 تاکنون با وجود فرازونشیبهای داخلی و بینالمللی توضیح داد؟» در پاسخ به این پرسش چنین فرض کردهایم: «سیاست خارجی روسیه، متأثر از ریشههای معنایی عمیقی است که در طول قرنها در نتیجۀ تأثیرگذاری عوامل طبیعی- جغرافیایی و تحولات تاریخی و فکری پدید آمدهاند و بر ماهیت و هویت دولت روس اثر گذاشته و تداوم و استمرار را در سیاست خارجی روسی رقم زدهاند.»
خلاصه ماشینی:
در اين نوشتار با استفاده از روش توصيفي- تحليلي تلاش کرده ايم به اين پرسش پاسخ دهيم که «چگونه ميتوان تداوم در گفتار و عمل سياست خارجي روسيه را از سال ٢٠٠٤ تاکنون با وجود فرازونشيب هـاي داخلـي و بـين المللـي توضيح داد؟» در پاسخ به اين پرسش چنين فرض کرده ايم : «سياست خارجي روسيه ، متأثر از ريشه هاي معنايي عميقي است که در طول قرن ها در نتيجۀ تأثيرگـذاري عوامـل طبيعـي- جغرافيـايي و تحـولات تاريخي و فکري پديد آمده اند و بر ماهيت و هويت دولت روس اثر گذاشته و تـداوم و اسـتمرار را در سياست خارجي روسي رقم زده اند.
تداوم يا شباهت در الگوهاي سياست خارجي و پنـدارها از جايگاه روسيه در نظام بين الملل و تهديدها و فرصت هاي پـيش روي آن در هـر سـه دوران تزاري، بلشويکي و پساشوروي حاکي از وجود عوامل عميقي است که اگر چه در طـول زمـان دچار تغيير و دگرگوني شده اند؛ اما محو نشده اند و فرسايش نيافته اند.
راهبرد پوتين مبتني بر اين واقعيت بـوده اسـت کـه روسـيه نمـيتوانـد بـه بهـاي ازدست دادن استقلال و ويژگيهايش به عنوان قدرت بزرگ ، ظرفيت هاي مادي و انساني، انـدازة سرزميني و اعتبار سياسياش در جهان ، به جامعۀ بين الملل بپيونـدد (-١٣٣ :٢٠٠٥ ,Tsygankov .
(134 پوتين در سال هاي ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٤ در برخي زمينـه هـاي همکـاري سياسـي و اقتصـادي بـا اروپا حتي آماده بود از خود رهبران اروپـايي بيشـتر پـيش رود؛ امـا ايـن فعاليـت او بـرخلاف گورباچف مبتني بر عمل گرايي و محاسبات قدرت بود و هرگاه استقلال رأي روسيه در معرض خطر قرار ميگرفت ، همکاري با کشورهاي ديگر را محدود ميکرد (٢٢٥ :٢٠١٠ ,Tsygankov).