چکیده:
دانش زیستشناسی به واسطه فرضیه تکامل بیشترین تأثیرگذاری را در معارف بشری، اعم از دینی و غیردینی، داشته است. لامارکیسم، داروینیسم، نئوداروینیسم و باورمندان به تکامل ژنتیک همچون داوکینز، نقاط عطف و سیر تکاملیِ این فرضیه را نشان میدهند. لامارکیسم را خودِ زیستشناسان منسوخ کردند اما عوامل گوناگون علمی و غیرعلمی سبب شد داروینیسم علیرغم مخالفتِ برخی زیستشناسان و علیرغم کاستیهایش به حیات خود در جوامع علمی ادامه دهد. ابهامِ این فرضیه درباره آغاز حیات و حوالهدادنِ برخی تغییرات به تصادف و عرضه الگوی رفتاریِ توحشی بر اساسِ قانون تنازع بقا و نقضِ این قانون حتی در میان حیوانات، از جمله نقایصِ این فرضیه است. امروزه با پیشرفتهای در خور توجه در دانش ژنتیک، همان باور تکاملی را افرادی مانندِ داوکینز در قالبِ تغییرات و جهشهای ژنتیکی مطرح میکنند. مقاله حاضر ضمن نقدِ کلی و نیز نقدِ شمول فرضیه بر انسان، نسبتِ این فرضیه با ساحتِ متعالیِ انسان را میسنجد و نشان میدهد این فرضیه با فرض صحت، منافاتی با ساحت متعالی انسان ندارد.
خلاصه ماشینی:
مثلا چطور می توان پذیرفت که از مولکول ساده ، مثنوی معنوی یا دیوان حافظ با همه ظرافت هایش ، حاصل شده است ؟ یا چگونه می توان ادعا کرد که نوزاد انسان با همه عجایب حیرت انگیزش ، صرفا مخلوق پدر، مادر و دیگر امور طبیعت است ؟ می دانیم که بشر امروزی با همه پیشرفت های علمی، باز هم از شناخت کامل انسان عاجز است ، طبیعت کر و کور و پدر و مادر بی خبر از رازهای جسم و روح انسان چگونه پدیدآور انسان شمرده می شوند؟ نصر همین مطلب را در قالب برهان ریاضی بیان می کند: طبق تئوری اطلاعات ریاضی، شما هرگز نمی توانید از درون جعبه الف چیزی بیش از آنچه که در آن نهاده اید خارج سازید.
بلی می توان علائم و آثار خوشحالی را در ربات به وجود آورد، مثلا در مواقع خاصی چهره اش تغییر کند و خوشحال دیده شود و خنده ای بر لبانش بنشیند، اما همه می دانیم که هیچ کدام از این علائم ، خود خوشحالی و ادراک آن نیست ؛ چراکه این امور مربوط به روح و حیات است و انواع دانش ها، از جمله دانش تجربی ، از ورود به حریم آن عاجز بوده اند و شاید به همین دلیل است که خداوند به هنگام پرسش از «روح » آن را امری مربوط به خود میداند و علم اندک انسان را گوشزد می کند (اسراء: ٨٥)؛ و در جایی دیگر تصریح می کند که به غیر از خدا، دیگر معبودها توان آفریدن یک مگس را هم ندارند ولو برای این کار اجتماع کنند (حج : ٧٣).