چکیده:
عقلانیت بهعنوان دالی محوری در حکمت اسلامی جایگاه ویژهای دارد. در نوشتار پیشرو، عقلانیت مد نظر علامه طباطبایی ناظر به شناخت سایر فرهنگها ردیابی شده است. روش مد نظر در این مقاله، تحلیلی ـ توصیفی و رجوع به منابع مستقیم و غیرمستقیم این حکیم مسلمان است. تاسیس اعتباریات توسط علامه و طرح منطقهالفراغی جهت تحلیل حوزه فرهنگ و ارزیابی آن بهنحوی که دچار نسبیت معرفتی نشود، الزامات خاصی را به دنبال دارد. این نظریه با تمایزی که میان ادراکات حقیقی و اعتباری قائل میشود، از یکسو علم را از خطاهای معرفتشناسی دور میکند و از سوی دیگر خلأ موجود میان حکمت اسلامی و فرهنگشناسی را پر میکند. پیوند اعتباریات با حقایق از ویژگیهای انحصاری این نظریه است و تبیین علامه، بستر مناسبی جهت تحول علوم انسانی بر مبنای حکمت اسلامی است. علامه معتقد است حقایقی در عالم وجود دارد که قابل ادراک هستند و میتوان از ارزشها و هنجارهای ثابت و بهعبارت دیگر «غیرنسبی و فرافرهنگی» صحبت کرد.
Rationale enjoys a great status in Islamic Philosophy as a central signifier. We explore the kind of rationale to AllamehTabatabaei that is a means of understanding other cultures. As our methodology, we take analytical-descriptive approach and refer to primary and secondary sources belonging to him. His development of virtuals, proposal of void area (mantiqat-ulfirāq) for the analysis of cultural issues, and its examination in order not to be subject to epistemological relativism all have some certain entailments. His theory prevents knowledge from epistemological errors by distinguishing real perception from virtual one; it also fills the gaps between Islamic philosophy and culture studies. The tie between virtuals and realities is the unique property of this theory, and Allamehs explanation provides a fertile ground for the evolution of humanities based on Islamic Philosophy. Allameh believes there are certain perceptible realities in the creation, and we can believe in constant values and norms, which are so-called nonrelative and cross-cultural.
خلاصه ماشینی:
در واقع نیز اگر کسی این بحث را فارغ از بحثهای انسانشناسی و چگونگی پیدایش اعتباریات و رابطه ادراکات اعتباری و حقیقی در نظر بگیرد، چنین نتیجهای منطقی خواهد بود؛ اگر حسن و قبح اعتباری است، بنابراین هر فرهنگ و جامعهای، حسن و قبح بومی و خاص خود را خواهد داشت و علاوه بر اینکه میان چنین اعتباریاتی نمیشود قضاوت و ارزیابی کرد و یا شناختی مشترک یافت و به ورطه نسبیتگرایی اخلاقی که به نحوی تفسیرگرایان نیز گرفتار آن هستند، دچار میشویم اما علامه معتقد است؛ انسان بر خلاف نباتات، پارهای از نیازهایش را بهواسطه ادراکاتی اعتباری مرتفع میسازد.
بنابراین علامه بر اساس انسانشناسی خود معتقد است؛ که نه تنها انسان به صورت فردی (فارغ از اجتماع)، اموری از حسن و قبح ثابت دارد، بلکه اجتماع نیز چون بر مبنای طبیعت انسانی بنا شده است، یکسری تمایلات و اهداف و غایات مشخصی دارد که بر آن مبنا، حسن و قبحهای ثابتی را میآفریند.
علامه، به انسان فارغالاجتماعی معتقد است که اعتباریات خاص خود را دارد و در نتیجه معنای ذهنی انفرادی و زبان خصوصی نیز داریم و لذا ایشان پدیدههای انسانی را اعم از پدیدههای اجتماعی میداند و هر دو معنا دارند و همچنین پدیدههایی که در ظرف اجتماعی رخ مینمایند، تنها موضوع ادراکات اعتباری نیستند؛ بلکه موضوع ادراکات حقیقی نیز واقع میشوند.