چکیده:
مسئله امکان بیان مشاهدات عرفانی از مسائل مهم فلسفه عرفان است. در این زمینه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که در جای خود آن دیدگاهها را تبیین و نقد کردیم. در این نوشته به طرح دیدگاه بیانپذیری بر اساس سه ساحت حقیقت، معنا و زبان میپردازیم؛ آنگاه برخی از متون عرفانی را که میتوانند چنین دیدگاهی را تأیید کنند، مطرح میکنیم. ازآنجاکه عارف با شهود حقالیقینی با ساحت حقیقت مواجه میشود و توسط عقل منورش آن را فهم میکند، میتواند آن را در قالبهای زبانی درآورد؛ البته عارف در هر یک از این ساحتها، دچار مشکلاتی میشود: در ساحت حقیقت، پیچیدگی و گستردگی آن و نیز ضعف شهود و در ساحت معنا، تازگی و تأویلِ افزوده فکری و نداشتن مهارت معناسازی و در ساحت زبان، استفاده از زبان عرفی و نیز نداشتن زبان فنی از جمله مشکلاتی است که گزارش مشاهدات را برای او سخت و در برخی اوقات غیرممکن میکند.
خلاصه ماشینی:
و عارف میخواهد آنها را بیان کند؛ البته میتوان عرفان مطلق را به شکل درجه دو محل بحث قرار داد و هرچه بدان مرتبط است: از عرفان عملی و ادبی گرفته تا بعد پرورشی همه را بررسی کرد؛ ولی محل بحثی که در فلسفه عرفان درباره بیانناپذیری مطرح است، فقط بعد معرفتی تجارب است و این خیلی اهمیت دارد؛ بهویژه اینکه برای برخی محل بحث مسئله بیانپذیری واضح نیست.
از یک جهت باید به استیس حق داد؛ یعنی یک چیز آنجا وجود دارد که وقتی میخواهد تعبیر بشود، کمی سخت میشود؛ اما «سخت میشود»، به این معنا نیست که پس آن حقیقت تناقضآمیز است؛ بلکه آن حقیقت و ساحت نامتناهی و حوزههایی که به نامتناهی مربوط است، بسیار پیچیده هستند و این پیچیدگی در هنگام تعبیر ممکن است حضور پیدا کند.
اینان معتقدند نفس تجربه عرفانی دارای فهم افزوده است؛ مثلا کتز معتقد است اینطور نیست که همه یک نوع تجربه داشته باشند؛ بلکه از اول هریک بهطورخاصی تجربه میکنند: عارف مسلمان به شکلی تجربه میکند، عارف یهودی هم به شکل دیگری تجربه میکند؛ زیرا نفس شهودی که میبیند، با تمام پیشزمینههای سابق است؛ یعنی عارف مسلمان که در فضای اسلامی پرروش یافته است و الگوهایی دارد که به او دستوراتی میدهند و انتظارها و باورهایی که دارد، همه اینها در نفس خود تجربه است و در موقع شهود همه اینها تجربه را شکل دادهاند؛ به عبارت دیگر ما شهود خالص یعنی شهودی که بدون توضیح و باور و ذهنیت و مفاهیم باشد، نداریم.