چکیده:
مقامات حریری و حمیدی، بهعنوان دو اثر منثور و ارزشمند، جزو ادبیّات داستانی کهن در ادب عربی و ادب فارسی بهحساب میآیند. «گفتوگو» میان شخصیّتهای داستانی، یکی از عناصر داستان است که در شناساندن حوادث و شخصیّتهای داستان به خوانندگان نقشی مهمّ برعهده دارد. نویسندگان این مقامات، به ویژه حریری، با تبحّر کامل توانستهاند از ظرفیّت عنصر «گفتوگو» در داستانهای خود استفاده نمایند. مقایسه میان شیوههای بهرهبرداری حریری و حمیدی ازعنصر «گفتوگو» جنبهای مهمّ از ارتباط دو ادب فارسی و عربی را روشن میسازد.
در این جستار، با بررسی و دقّت نظر در انواع و شیوههای گفتوگو در مقامات حریری و حمیدی و تطبیق میان آن دو، به برجستگیها و کاستیهای موجود در بهرهبرداری هرکدام از این عنصر اشاره شده است و نتیجهگیری شده که حریری توانسته است از این عنصر برای جذّابنمودن مقامات خود، بهتر بهرهبرداری کند.
خلاصه ماشینی:
بهطور ویژه در ادبیات جذابترین عواملی است که این باور را برای خوانندۀ داستان ایجاد میکند که در یک دوره زمانی مشخص با مردمی واقعی سروکار دارد؛ زیرا گفتوگو به رویدادهای داستان عینیت می بخشد و به خواننده این امکان را میدهد تا در جهان داستان حضور یابد، صدای شخصیتها را بشنود، آهنگ کلامشان را بشناسد واز راه سخنان آنان، پوشیدهترین افکار و لطیفترین جنبههای روحشان را بکاود و به حقیقت وجودشان پیببرد تا آنجا که گاه آنان را از نزدیکترین خویشاوندان خود بهتر میشناسد.
(آلوت،1368 :524) حریری میداند که خواننده به هنگام خواندن داستان، خواهان آموختنفقه و اصول و تصوف و شریعت نیست بلکه خواهان داستان است و بس؛ «نویسنده اگر بخواهد، میتواند بخش بزرگی از داستان خودش را به صورت گفتوگو بیان کند اما در انجام این کار میباید حرفهایی را در دهان شخصیتهایش بگذارد که خود آن شخصیتها در موقعیتهاییکه او آنان را در آنها قرار دادهاست بر زبان میآورند.
باید یادآور شد در مقامههایی که به شکل پرسش و پاسخ برگزار میشود، پس از چند پرسش و پاسخ، گفتوگو همان روند طولانی و مقالهوار را به خود میگیرد و از حالت طبیعی خارج میشود و نویسنده شخصیتها را وادار میکند تا سخنانی را بر زبان آورند که بهطور معمولی از زبان هیچکس شنیده نمیشود و تنها با هدف نمایش قدرت واژهپردازی نویسنده صورت گرفتهاست؛ به همین جهت نیز خواننده حتی اگر هم بخواهد، قادر نیست حضور نویسنده را به فراموشی سپارد و گفتوگوها را به شخصیتها نسبت دهد؛ به ویژه آنکه اطناب در گفتوگوها کمکی به شناخت شخصیتها نمیکند؛ زیرا تکرار جملههای پیشین است؛ چنانکه در مقامۀ«فی التصوف» پیر طریقت مخاطب خویش را چنین خطاب میکند: «ای جوان غایتطلب و نهایتجوی، از قدم بدایت تا سرحد این ولایت صدهزار فرسنگ است و در این راه بسیار خار و سنگ است.