چکیده:
پاقبال بحث از خاتمیّت را در لابلای کتاب «احیای فکر دینی در اسلام» مطرح کرده و به تفسیر آن پرداخته است و بر آن است که سرشت وحی نوعی از تجربة دینی و از سنخ غریزه است؛ از این جهت هم تفاوتی بین پیامبران و عارفان قایل نیست و بر این عقیده است که پیامبران متعلق به دوران حاکمیّت غریزه هستند و چون دورة جدید، دورة رشد خرد استقرایی است، دیگر جایی برای غریزه باقی نمیماند؛ وی همچنین معتقد است که به تجربة باطنی، هر اندازه هم که غیر عادّی باشد اکنون باید به چشم یک تجربة کاملا طبیعی نظر شود و مورد نقّادی قرار گیرد. به نظریة اقبال از سوی اهل علم و تحقّیق ایرادات و مناقشاتی شده است و همچنین برخی به یاری ایشان برخاسته و خواستهاند سخنان ایشان را به وجه صحیح حمل کنند؛ از جملة منتقدان، مرحوم مطهّری است که ضمن ارج نهادن به شخصیّت و تلاشهای وی، او را در تفسیر فلسفة نبوّت بر خطا میداند. ما در اینجا خواستهایم با روش توصیفی- تحلیلی، دیدگاههای مختلف را دربارة مسالة ختم نبوّت از منظر اقبال بررسی کرده و نقاط قوّت و ضعف آنها را معلوم کنیم و همچنین توضیح دهیم که در مسالة خاتمیّت بین نظریه پردازی اقبال و اعتقاد عملی ایشان تفاوت زیادی وجود دارد.
کلید واژهها:
خلاصه ماشینی:
تأمّلی در مدافعات و مناقشات اهل علم بر اندیشة خاتميّت در نگاه اقبال لاهوری عزیز علیزاده سالطه 1 پریوش علیزاده 2 چکیده اقبال بحث از خاتميّت را در لابلای کتاب «احیای فکر دینی در اسلام» مطرح کرده و به تفسیر آن پرداخته است و بر آن است که سرشت وحی نوعی از تجربة دینی و از سنخ غریزه است؛ از این جهت هم تفاوتی بین پیامبران و عارفان قایل نیست و بر این عقیده است که پیامبران متعلق به دوران حاکمیّت غریزه هستند و چون دورة جدید، دورة رشد خرد استقرایی است، دیگر جایی برای غریزه باقی نمیماند؛ وی همچنین معتقد است که به تجربة باطنی، هر اندازه هم که غیر عادّی باشد اکنون باید به چشم یک تجربة کاملاً طبیعی نظر شود و مورد نقّادی قرار گیرد.
- تعلّق روح الهام اسلام به جهان جدید - نفی سکولار (همان:146) - نیاز مداوم به شریعت و دین 2- دومین نقد استاد متوجّه یک نوع پارادوکس در اندیشة اقبال بود؛ که در تحلیل این نقد باید گفت: اقبال ظهور عقل تجربی را نه منافی اصل اعتبار تجربة دینی بلکه مقیّد آن ذکر میکند؛ به این معنی که در دورة کودکی و نابالغی بشریّت، وحی و تجربههای دینی پیامبران یگانه منبع شناخت و معرفت انسان به خداوند و برنامهریزی خود بود، امّا با بلوغ و کمال انسانی و سپری شدن دورة کودکی دو منبع دیگر برای انسان گشوده شد و آن طبیعت و تاریخ میباشد.