خلاصه ماشینی:
"از فریدون توللی* ترک جوشی،کرده بودم،نیم خام ترک ما را،خوش نیامد،آن طعام پوزش من،گر پذیرد،آن عزیز طبخ دیگر کردهام،زین چامه،نیز «فریدون» من،جای کس نگیرم و،کس نیز،جای من رنجید رعدی،از من شیدا،که گفتهام چون پیچک است،ساقهء نثر دراز او خندان گلی است،شعر وی،اما بچشم دل حاشا،که دشت سبزه،شود همتراز او!
آنکو،مصاف رعدی و من،خواهد از امید هرگز،نمیرسد به حقیقت،مجاز او من،در مقام خویشم و،او در مقام خویش او،راز من شناسد و،من نیز،راز او بر ما دو تن،سعایت هر مدعی که هست بیحاصل است و،حاصل آن،مشت باز او!
هرگز به کعبه ره نبرد،گمرهی که عشق پا در کشیده،از دل دور از حجاز او رعدی،به نغمه،نادرهگوئی است نغمهسنج با آن خجسته طبع خوش نغمه ساز او من،جای او نگیرم و،او نیز،جای من ور بگذرد،ز مرز ادب،ترکتاز او جوشید ترک من،اگر از ترک جوش من در پوزشم،ز طعم تحمل گداز او بغضی،مباد بد دل تنگش،وگرنه نیست دریا دلی،که درگذرد،از بغاز او نازم،به خوی دلکش آن شهریار عشق کافزون شود،ز طیبت خواهنده،ناز او!"