چکیده:
نمایشنامه¬ و فیلمنامه را هم به عنوان دو گونه ادبی و هم به صورت دو نوع هنر، می¬شود تعریف و ارزیابی نمود. هرکدام از این انواع، به جهت ساختار زبانی ویژه¬ای که دارند و نیز به واسطه استفاده نویسندگان آن¬ها، از ظرفیّت¬های زبان و شگردهای مختلف بیانی، در ردیف آثار ادبی قرار می¬گیرند و می¬توان آن¬ها را گونه¬ای نثر یا یک ¬نوع ادبی تلقّی کرد. توجّه به ظرفیّت نمایشی متن و واژگان و تبدیل کلام به نمادهای عینی و نشانه¬های قابل¬رویت، از مهمّ¬ترین مشخّصه¬هایی¬است که تفاوت کار نویسنده نمایشنامه و فیلمنامه را با خالقان دیگر آثار ادبی رقم ¬می¬زند. سابقه نمایشنامه و فیلمنامه در کشور ما چندان نیست، امّا امروزه از اهمّیّت زیادی برخوردار است و بخشی از استعداد و خلاقیّت ادبی جامعه ما مصروف نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه می¬شود. بنابراین، صرف نظر از وجه فنی و هنری آن که به حوزه تئاتر و سینما مربوط می¬شود، به صورت شیوه¬ای از نویسندگی، همچنین به عنوان جنبه یا بخشی از ادبیّات معاصر، حایز اهمّیّت تواند بود. دراین¬پژوهش، ضمن اشاره به پیشینه فیلمنامه¬نویسی و نمایشنامه ¬نویسی در ایران، تلاش شده ماهیّت ادبی و هنری این¬دو نوع، تشریح گردد. در این¬ راستا بر پیوند، شباهت و تفاوت¬های این دو، باهم و با دیگر گونه¬های هنر و ادبیّات، تامل شده ¬است.
خلاصه ماشینی:
34 او ضمن اينكه در پرداخت ادبي و بيانيِ نمايشنامه دقّت ميكند، قابليّتها و عناصر بَصَري آن، از جمله صحنه، لباس، نور، گريم و به طور كلّي، صحنهآرايي نمايش را نيز در نظر ميگيرد و در كلّ به دنبال ايجادِ هماهنگي و وحدت بين تمام عناصر نمايشنامه است.
البتّه داستان را با اعمالِ برخي تصرّفات و ايجادِ ظرفيّتهاي نمايشي ميشود به نمايشنامه و حتّي فيلمنامه تبديل كرد و چنين كاري بسيار صورتگرفته، ولي اين در صورتي است كه كاملاً از حالت داستاني خارج شده و وجهي صرفاً نمايشي بيابد.
تفاوتهاي ديگري نيز ميان نمايشنامه و داستان وجود دارد: «شيوۀ روايت در داستان، خطّي است؛ حتّي اگر در آن، پرشهاي زماني وجود داشته باشد، ميتواند در يك واحدِ زماني، جريان يافته و به اتمام رسيده باشد، ولي نمايش، بازنمودِ ملموسِ رويدادها به همان شكلي كه هست، ميباشد؛ يعني همانگونه و همانزمان كه اتّفاق ميافتد، نشان داده ميشود؛ به بيان ديگر، داستان، روايتي است كه به بازگوييِ رويدادهاي گذشته و خاتمهيافته اختصاص دارد؛ يعني با «درآنوقتها» و در «آنجا» موجوديّت مييابد، ولي نمايش در زمانِ حال، جاري است و «دراكنون» و «اينجا» وجود دارد.
براي داستاننويس، دستكاري در زمان، آسان است و او با يك رواي، ميتواند واحدِ داستان را در دو موقعيّت زماني مختلف، نقل كند؛ يا اينكه بين گذشته و حال، حركت نمايد و خواننده را نيز متوجّه اين حركتهاي زماني كند؛ در حاليكه از نظر فنّی، سراسر يك فيلم در زمان حال، جريان مييابد و گذشته، حال و آينده در حال حاضر اتّفاق ميافتد.
اين نمايشنامه «بلبل سرگشته» نام داشت و بسيار مورد توجّه قرار گرفت و با آن راهي تازه در عرصۀ تئاتر و نمايشنامهنويسي ايران گشوده شد(سپانلو،1366: 216).