چکیده:
بساطت مشتق که نزد ملاصدرا به نوعی از مبانی فهم اصالت وجود و رابطه وجود و موجود به شمار میرود، از جدال رازی و جرجانی آغاز شده است. استدلال جرجانی بر بساطت مشتق، اشکالات زیادی را به خود دیده که برخی برای خلاصی از این ایرادات، به بازسازی مختلفی از آن پرداختهاند. مقاله حاضر نیز در صدد بررسی بازسازیهای استدلال جرجانی است.
البته اثبات بساطت مشتقات در گرو اثبات دو ادعای سلبی (خروج ذات و نسبت از مفهوم مشتق) و ایجابی (تبیین تفاوت میان مبدأ و مشتق) میباشد و ارزیابی این بازسازیها نیز در واقع، بررسی کامیابی این استدلالها در جهت اثبات دو مدعای سلبی و ایجابی است. در این راستا، جناب سبزواری ضمن دفاع از جرجانی، دست به بازسازی زده است تا راه را برای اثبات بساطت هموارتر کند که این استدلال نیز مانند بیان خود جرجانی «در جهت اخراج ذات از مفهوم مشتق» بینقص به نظر میرسد. اما بازسازی آقایان حائری و غروی اصفهانی بهخاطر غفلت در ناحیه جهات، دچار ایراد هستند.
مدعای سلبی نظریه بساطت محض، خروج ذات و نسبت از مشتق میباشد. این در حالی است که استدلال جرجانی و بازسازی سبزواری فقط از عهده اخراج ذات از مفهوم مشتق بر میآیند و نمیتوانند نسبت را از مفهوم مشتق خارج سازند. علاوه بر این، این دو بیان از اثبات مدعای ایجابی بساطت، یعنی رابطه «بشرط لایی و لا بشرطی» میان مبدأ و ذات هم عاجزند. دیگر بازسازیهای استدلال جرجانی نیز حتی از عهده اخراج ذات به عنوان یکی از مدعیات بخش سلبی نظریه بر نمیآیند. دراینصورت، بدیهی است که از عهده اخراج نسبت از مفهوم مشتق یا اثبات مدعای ایجابی آن هم بر نیایند.
خلاصه ماشینی:
در این راستا، جناب سبزواری ضمن دفاع از جرجانی، دست به بازسازی زده است تا راه را برای اثبات بساطت هموارتر کند که این استدلال نیز مانند بیان خود جرجانی «در جهت اخراج ذات از مفهوم مشتق» بینقص به نظر میرسد.
ج) اولویتی که آخوند خراسانی تبیین نمودهاند با اشکال مواجه میگردد؛ چرا که بنا بر نظر ایشان، حتی اگر ناطق فصل منطقی باشد باز هم اخذ مصداق شیء در آن منجر به اخذ نوع در عرض خاص میگردد و این محال است.
9. تفسیر انقلاب در فرض اخذ مصداق شیء در مشتقات بر اساس بازسازی حائری اصفهانی تفسیر آخوند از عبارت فصول عروض مفهوم شیء برای مصادیق خود ضروری است؛ چرا که شیئیت از لوازم این مصادیق است؛ مثلا عروض شیئیت برای انسان ضروری است نه ممکن.
نقد آخوند(عدم ضرورت حمل شیئیت مقید بر انسان) صاحب فصول در باب اخذ مصداق شیء در مشتق بیان نمود که در قضیه «الانسان انسان له الکتابه» اگر انسان بهصورت مطلق اخذ شده بود، حمل انسان مطلق بر انسان از باب ثبوت شیء برای خودش ضروری است.
یعنی اینطور نیست که انقلاب را از باب ضرورت بشرط محمول تصویر نماییم؛ چرا که وقتی مصداق شیء را در مشتق اخذ کرده و جمله «الانسان کاتب» را بهصورت «الانسان انسان له الکتابه» بازنویسی میکنیم، انسان به انسانیت خود مقتضی کتابت است.
این ملاک در اخذ مصداق شیء در مشتق وجود داشت؛ چرا که در قضیه «الانسان انسان له الکتابه» ازآنجاکه موضوع در محمول تکرار شده است، اگر «له الکتابه» را قید انسان به حساب آوریم و آنها را مجموعا یک محمول فرض کنیم، حمل چنین محمولی بر انسان از باب حمل اخص بر اعم است.