چکیده:
یکی از مباحث مهم در حوزه معادشناسی، بحث «انتقال اعمال خیر و شر افراد به یکدیگر» است. از آن رو که بر اساس قواعد فلسفی و آیات قرآنی، چنین پدیده ای ممکن نیست، برخی اندیشمندان درصدد توجیه و حل آن برآمده اند تا از یک سو، تعارض ظاهری ادله نقلی را حل کنند، و از سوی دیگر، تنبهی برای مومنان باشد تا تقوا پیشه کنند. بر اساس نظریه بدیعی که این نبشتار ارائه داده است، عمل انسان دو گونه آثار دارد: آثار درونی که قایم به نفس فاعل بوده و قابل انتقال به غیر فاعل نیست، و آثار بیرونی که عمل و نیز نفس علت اعدادی آن بوده واز این رو، قابل انتقال به غیر فاعل است، ادله ناظر به انتقال عمل، به آثار بیرونی مربوط می شود. روش تحقیق در این نوشتار، «توصیفی – عقلی» است و ابتدا با نقل ادله دال بر انتقال عمل، اصل مسئله توضیح داده شده و سپس با نقد برخی دیدگاه ها، دیدگاه برگزیده با تحلیل آیات و روایات اثبات می شود.
One of the major issues in the field of eschatology is the transfer of good and evil acts of people to one another. Since such a phenomenon is not possible on the basis of philosophical rules and Qur'anic verses, some scholars have sought to justify it, so that on the one hand, they can resolve the apparent conflict in the narrative arguments, and on the one hand, it can be a warning for believers to practice more piety. According to the novel theory that the writer has developed, human action has two kinds of effects: internal effects, which are pertinent to the doer and cannot be transmitted to anyone else, and external effects for which the act and the soul, are the numerical cause, and hence, the act is transferable to non-doers. The arguments for the transfer of actions is related to the external effects. Using a descriptive-rational method, this paper first explains the main issue by elaborating on the arguments for the transfer of acts, and then proves the selected viewpoint by analyzing verses and narrations and criticizing some other views.
خلاصه ماشینی:
اشکالی که در اینجا مطرح میشود آن است که اگر عمل قایم به نفس فاعل و نفس فاعل مقوم آن است و ازاینرو، رابطۀ آن دو با یکدیگر به صورت تکوینی و ناگسستنی است، چگونه ممکن است از فاعل جدا شده و به دیگری منتقل شود؟ چنین چیزی مانند آن است که عملی در حدوث، معلول «الف» و قایم به آن، ولی در بقا، قایم به علت «ب» باشد که ناسازگار با قواعد عقلی و فلسفی (اصل معیت) و نیز منافی اصول کلی قرآنی است که میفرماید: «هیچکس جز به زیان خویش گناهی انجام نمیدهد و هیچکس بارکش گناه دیگری نخواهد بود» (انعام: 164).
در پاسخ به این اشکال، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که به چند دیدگاه اشاره میشود: غزالی (طباطبائی، 1417ق، ج2، ص172) و فیض کاشانی برای حل این مشکل، با بیانی مشابه هم، چنین مینویسند: انتقال در همین دنیا در جریان ظلم انجام میگیرد و در قیامت ظاهر میشود، و آنچه منتقل میشود خود حسنات و سیئات نیست، بلکه نورانیت و ظلمت قلب است که اثر مترتب بر آن دو است.
دربارۀ این سه راه حل، باید گفته شود که راه حل علامه با توجه به ارتباط بین عمل با عامل و تأثیر تکوینی عمل در نفس فاعل و عامل، قانع کننده نیست و راه حل اول آیت الله جوادی به بحث تغییر و تحول اعمال و حالات یک شخص مرتبط است که محل اتفاق است، در حالیکه محل بحث و اشکال فوق در بارۀ انتقال عمل از یک شخص به شخص دیگر است.