چکیده:
هدف مقاله حاضر، تبیین پایههای شناخت حافظ، بر اساس طرحوارههای قدرتی است. از این رو، این مقاله بر آن است که نشان دهد از منظر زبانشناسی شناختی، استعاره صرفا ابزاری زبانی در راستای تزیین کلام نیست، بلکه قطعا ابزاری شناختی است. چارچوب نظری این مقاله وامدار نظریه طرحوارههای تصویری جانسون است. در این مقاله، پس از تاملی بر سمت و سوی زبانشناسی شناختی، بر روی استعاره درنگ کردهایم و آنگاه با معرفی نظریه طرحوارههای تصویری و شاخههای آن، به گزارش طرحوارههای قدرتی شعر حافظ پرداختهایم. در پایان، این مقاله، به این نتیجه میرسد که استعارههای قدرتی شعر حافظ، نشانگر نظام شناختی او هستند و تقویتکننده شالوده تجربیات او به حساب میآیند. بیتردید به مدد کشف نگاشتهای استعاری حافظ، در حوزه استعارههای قدرتی میتوان خوشههایی را که از این بدنه اصلی روییدهاند، کاوید و گزارش کرد و نیز دریافت که استعارههای قدرتی حافظ تابع تعداد محدودی نگاشت هستند و این نگاشتها از وحدت نگرش حافظ و کنشهای پایدار او با محیط فرهنگی و فیزیکی و... سرچشمه میگیرند.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله ، پس از تأملي بر سـمت و سـوي زبـان شناسـي شـناختي، بـر روي استعاره درنگ کرده ايم و آنگاه با معرفي نظريه طـرح واره هـاي تصـويري و شـاخه هـاي آن ، بـه گـزارش طرح واره هاي قدرتي شعر حافظ پرداخته ايم .
مقدمه آيا استعاره سوژه اي انديشگاني است ؟ به عبارت ديگر، آيا ميتوان گفت که استعاره شکلي از انديشيدن است و سخنگو انديشه هاي دروني و انتزاعي خود را در استعاره جا ميگـذارد؟ آيا ميتوان گفت که تجربه انسان از مواجهه با پديده هاي جهان خارج ، مبناي شکل گيري گستره بسيار وسيعي از استعاره ها ميشود؛ استعاره هايي که از طريق آن ها مفاهيم انتزاعي به شکل عادي و محسوس مقوله سازي ميشوند؟ آيا مـيتـوان گفـت در شـعر حـافظ بـا استعاره هايي مواجه هستيم که شناخت را ساختاربندي ميکند و تنها حاصل فرافکني يـک تصوير بر تصوير ديگر نيست ؟ آيا ميتوان در شعر حافظ ، کلان استعاره هايي جست که بـه صدها خرداستعاره متن شعرش انسجام ميبخشد؟ چارچوب نظري اين مقاله ، برگرفته از نظريه زبان شناسي شناختي اسـت و بـيترديـد هستي خويش را وامدار نظريه جانسون و ليکاف است .
به گونه اي مشخص تر، ميتوان گفـت اين مقاله بر آن است که پايه و بنيان شناخت حافظ را بـر اسـاس طـرح واره هـاي قـدرتي تبيين کند و از اين رهگذر، نگاشت هاي شعر حافظ را بيابد؛ نگاشت هايي که ريشه در نظام باورها و اعتقادات او داشته است ؛ چراکه همـين نگاشـت هـاي اسـتعاري منجـر بـه خلـق استعاره هايي در حوزه هاي مفهومي ميشود و به زبان نويسنده و شاعر به شـيوه اي خـاص شکل مي دهد.