چکیده:
الگوی رفتاری قدرتهای بزرگ در مدیریت بحرانها دبر اثر تغییر ساختار نظام بینالملل و پیچیده شدن آن پس از جنگ سرد، از مسائل مهم درخور پژوهش است. بنابراین، نگارندگان مقاله درصدد کاربست نظریه واقعگرایی ساختاری برای تحلیل الگوی مدیریت بحران سوریه از سوی قدرتهای بزرگ در نظام تک- چندقطبی اهستند. وفقبراساس منطق واقعگرایی ساختاری، تغییر ساختار نظام بینالملل از دوقطبی دوران جنگ سرد، به تکقطبی و پسازآن به تک- چندقطبی موجب تغییر در فرآایندهای نظام بینالملل شده است. بهتبعپیرو آنها (ساختار و فرآیندفرایند)، الگوی رفتاری دولتها و مدیریت بحرانها نیز متفاوت میگردد. ازاینرو، سوال اصلی آن است که اقتضائات نظام تک- چندقطبی چگونه بر الگوی رفتاری قدرتهای بزرگ در مدیریت بحران بینالمللی سوریه تاثیر گذاشته است؟ بر این اساس، این مقاله با اتخاذ رویکرد تبیینی- تحلیلی و با روش گردآوری کتابخانهای درصدد تبیین این فرضیه نوآورانه است که محدودیتهای نظام تک- چندقطبی الگوی رفتاری قدرتهای بزرگ را به سمت «موازنه قوای نامتقارن» در عرصه سیاست بینالملل در مدیریت بحرانها و بهویژه بحران سوریه سوق داده است. موازنه قوای نامتقارن بهعنوان یک الگوی رفتاری از ابزارهای متفاوتی، مانند: ابزار نهادی، ابزار ائتلافی، ابزار تهاجمی و ابزار تحریمی بهره میگیرد تا بحرانها را مدیریت کند. سطح تحلیل پژوهش نیز مطابق با نظریه واقعگرایی ساختاری از نوع تصویر سوم یا سطح نظام بینالملل است.
خلاصه ماشینی:
ازاين رو، درصدد است با بررسي ساختار نظام بين الملل پس از جنگ سرد که در قالب تک - چندي قطب بندي شده است ، به نحوه تغيير در الگوهاي رفتاري قدرت هاي بزرگ در مديريت بحران هاي بين المللي و به ويژه بحران سوريه بپردازد.
از همين رو، تغييري در ماهيت مديريت بحران ها به وجود نيامده است و بحران ها هنوز بر اساس «رهيافت موازنه قوا» که حاصل جبري رقابت ميان دولت هاست ، مديريت ميگردد؛ زيرا به زعم والتز، سياست توازن هرگاه که دو و فقط دو پيشنياز وجود داشته باشد، به جريان خواهد افتاد: اول اينکه نظم موردنظر آنارشيک باشد و دوم اينکه واحدها دغدغه بقاي ماندگاري خود را در سر داشته باشند (والتز، ١٣٩٢: ١٩٥) با توجه به مطالب فوق ، الگوي رفتاري قدرت هاي بزرگ در برخورد با بحران ها تنها متأثر از ساختار نيست ؛ بلکه جهانيشدن و منطقه اي شدن نيز الگوي رفتاري قدرت هاي بزرگ را تحت تأثير قرار ميدهد؛ بنابراين ، با تأکيد بر نظريۀ واقع گرايي ساختاري در نسبت با نظام تک - چندقطبي، جهانيشدن و نظم هاي منطقه اي سمت و سويي متفاوت با اين گزاره يافته است که «فقط ساختارها به فرايندهاي سياسي شکل ميدهند» (والتز، ١٣٩٢)، از همين رو، منطق رفتار در بحران ها به عنوان فرايندهاي سياسي راهبردي لزوما برخاسته و برساخته ساختارها نيستند؛ بلکه در اينجا منطق رفتاري بازيگران بحران ها تحت تأثير متغيرهاي ديگر ازجمله ؛ جهانيشدن و منطقه اي شدن هستند که نشان دهنده شدت تعاملات است .