چکیده:
مقالۀ حاضر در پی تبیین چرایی غفلت از دین در دانش روابط بینالملل است. بدین منظور نگارندگان پس از بررسی مبسوط دلایلی که معمولاً برای پاسخ به سؤال مذکور اقامه میشوند، به رد آنها پرداخته و این مدعا را مطرح میسازند که امروز بر اثر زیر سؤال رفتن حجیت فرایند تکخطی تجدد، بروز تردیدهای جدی به صحت اصل دینجدایی و شروع جریان موسوم به «پساسکولاریسم»، آغاز زوال نظم وستفالیایی و ورود نظام بینالملل به دوران پساوستفالیا، افول چیرگی فرانظریۀ خردگرایی با ظهور فرانظریههای رقیب، و نیز شکلگیری وضعیت تکثر نظری و کاهش انحصار و تکصدایی جریان اصلی، حذف دین از دانش روابط بینالملل دیگر هیچ توجیه و اعتبار منطقی ندارد و پرداختن به این حوزه موضوعیِ بسیار حائز اهمیت در چارچوب دانش روابط بینالملل، نهتنها ممکن است، بلکه برای فهم عمیق محیط جهانی کاملاً ضروری است. در چنین شرایطی تداوم بیاعتنایی دانش روابط بینالملل به نقش دین و منظر دینی، حاصلی جز نارسایی آن در تبیین درست پدیدههای نوظهورِ حال و آینده نخواهد داشت. این مقاله با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی به نگارش درآمده و از روش اسنادی برای گردآوری دادهها بهره جسته است.
خلاصه ماشینی:
بدين منظور نگارندگان پس از بررسي مبسوط دلايلي که معمولا براي پاسخ به سؤال مذکور اقامه ميشوند، به رد آنها پرداخته و اين مدعا را مطرح ميسازند که امروز بر اثر زير سؤال رفتن حجيت فرايند تک خطي تجدد، بروز ترديدهاي جدي به صحت اصل دين جدايي و شروع جريان موسوم به «پساسکولاريسم »، آغاز زوال نظم وستفاليايي و ورود نظام بين الملل به دوران پساوستفاليا، افول چيرگي فرانظريۀ خردگرايي با ظهور فرانظريه هاي رقيب ، و نيز شکل گيري وضعيت تکثر نظري و کاهش انحصار و تک صدايي جريان اصلي، حذف دين از دانش روابط بين الملل ديگر هيچ توجيه و اعتبار منطقي ندارد و پرداختن به اين حوزه موضوعي بسيار حائز اهميت در چارچوب دانش روابط بين الملل ، نه تنها ممکن است ، بلکه براي فهم عميق محيط جهاني کاملا ضروري است .
در نتيجۀ اين تغيير و تحولات و نيز در پي وقوع حوادث سرنوشت سازي در محيط بين الملل در طي دهه هاي اخير از جمله انقلاب اسلامي ايران ، واقعۀ يازدهم سپتامبر و ظهور بنيادگرايي اسلامي، به نظر ميرسد غفلت دانش روابط بين الملل از حوزة موضوعي دين ديگر توجيه و اعتبار منطقي ندارد، بلکه پرداختن به آن براي فهم عميق محيط جهاني ضروري است ؛ زيرا برخلاف پيش بينيها امروزه دين از عرصۀ خصوصي گام به عرصۀ عمومي نهاده و موجوديت هاي ديني در سطوح داخلي و بين المللي مشغول کنشگري و نقش آفريني هستند که تفسير رفتار و تصميمات آنان مستلزم بررسي مؤلفه هاي انگاره اي، هويتي و هنجاري است که دين در برساختن و قوام آنها تأثير بسزايي دارد.