چکیده:
اسطورهها از دیرباز ریشه در فرهنگ و تمدن ما و پیوند بسیار نزدیکی با شعر دارند. جاودانگی اسطورهها در کاربرد آنها از ادبیات کهن تا امروز آشکار است. شاعران در هر دورهای، پرورش دهندهی باورهای قومی ملت خویشند.چنانکه در اشعار حافظ و شفیعی کدکنی، بازتاب آنها بسیار چشمگیر است. این دو شاعر بزرگ و نامی، شعرشان آیینهی انعکاس باورهای تاریخی و اساطیری است و درکلامشان انسانهایی جلوهگرند که به طور کامل جنبهای اسطورهای دارند یا به همان سبک گذشته یا با تغییراتی در شخصیت اسطورهای آنان. مقاله حاضر، به مواردی چند ازاسطورههای ملی در اشعار حافظ و شفیعی میپردازدو دید این دو شاعر را نسبت به اسطورهها بررسی میکند تا نموداری باشد بر این واقعیت که شاعران در هر دورهای برای اسطورههای ملی زمان و مکان نمیشناسند و از این پشتوانههای غنی قومی بهره میبرند و بنا به شرایط خاص اجتماعی هر زمانی، نحوهی دید و شیوهی کاربردشان از اسطورههای ملی متفاوت میسازند.
خلاصه ماشینی:
در بيت زير جام جم تصويري براي دل آورده و حتي مشبه و مشبه به را يکي دانسته ، خود دل جام جم است : دلي که غيب نماي است و جام جم دارد/ زخاتمي که دمي گم شود چه غم دارد(غزل ١١٩) در ديگر بيت از اسطوره ي ملي جمشيد، با قصر زيبايي که در بيت مي آورد تنها چيزي که جمشيد با خودش از اين دنيا بردهمين جام جم ( دل آگاه و جان بيدار) بود؛يعني فقط به دل توجه کن : جمشيد جز حکايت جام از جهان نبرد/ زنهار دل مبند در اسباب دنيوي(غزل ٤٨٦) همان مضمون بالا را با استفاده ازاسطوره ي جمشيد در قالب يک جمله ي کنايي چنين ابراز ميدارد: چه خوش گفت جمشيد با تاج و گنج که يک جو نيرزد سراي سپنج سياوش شخصيت سياووش در شاه نامه با ماجراهاي از عشق و بيگناهي درآميخته است .
در شعر شفيعي کدکني، از وي به عنوان يکي از شاهان گذشته ايران ياد شده و گاه گرفتاري - هاي او در مازندران بن مايه هايي براي تصويرسازي شاعر براي بيان گرفتاريها و مصيبت هاي سياسي و تاريخي شده است و هدف شفيعي از باز آفريني اسطوره ي کاووس و تهمتن ، انتقاد از وضعيت جامعه و نا اميدي حاکم بر آن است که چون انطباق اسطوره ي کهن کاووس و رستم با جامعه ي امروز شاعر ميسر نيست ، با نبود رستمي و نجات دهنده - اي، تأسف و ندامت خود را با عبارت «تهمتن با رخش پنداري به چاه ژرف افتاده » بيان مي - کند.