چکیده:
تاکنون تعداد 35 نقشبرجسته از دوره ساسانی شناسایی شده است که از این تعداد، یک نقشبرجسته در خارج از مرزهای سیاسی ایران و در محلی موسوم به رگ بیبی در خاک افغانستان واقع شده و 34 نقشبرجسته دیگر در درون مرزهای سیاسی ایران امروز و در مناطق مختلفی چون: شهرری، تاقبستان، سلماس، برمدلک، گویوم، تنگچوگان بیشاپور، نقشرستم، نقشرجب، سراببهرام، تنگاب فیروزآباد، دارابگرد، تنگ قندیل و سرمشهد کشف شده است. هرچند یکایک این نقشبرجستهها بارها و بارها ازسوی باستانشناسان و متخصصان داخلی و خارجی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند، اما غالب مطالعات انجامشده، معطوف به تعیین هویت شخصیت اصلی نقشبرجستهها، یعنی شاهنشاه ساسانی بوده و تلاش چندان جدی و نافذ در تعیین هویت دیگر شخصیتهای حاضر در نقشبرجستههای ساسانی انجام نگرفته است و در مواردی هم که اظهارنظر شده، این تعیین هویتها عموما بدون پشتوانه علمی و بدون آنکه بر بنیان متون تاریخی و منابع مکتوب، شواهد چهرهشناسی و مطالعات نشانهشناسی استوار باشند، صرفا براساس حدس و گمانهای شخصی و بافتار ذهنی پژوهشگران مطرح شده است. مهمترین پرسشی که مقاله حاضر درصدد پاسخگفتن به آن است این است که «شخصیت موردنظر در نقشبرجسته اردشیر بابکان کیست؟». فرضیه متناظر با این پرسش نیز چنین است: «شخصیت موردنظر در نقشبرجسته اردشیر بابکان با استناد به قرائن تاریخی، شواهد چهرهشناسی و نشانهشناسی، تنسر (توسر، دوسر) است». در این پژوهش که براساس هدف از نوع تحقیقات بنیادی و براساس ماهیت و روش از نوع تحقیقات تاریخی است، سعی شد تا بهمدد قرائن تاریخی، شواهد چهرهشناسی و مطالعات نشانهشناسی، هویت واقعی یکی از شخصیتهای حاضر در نقشبرجستههای اردشیر بابکان -که بهغلط «خدمتکار بادبزن، خواجه مگسپران و یا نماینده یکی از خاندانهای اشرافی» معرفی شده است - روشن شود. نتایج مطالعات موید آن است که شخصیت موردنظر در نقشبرجستههای اردشیر بابکان، شخصیت بلندپایه روحانی و مذهبی، کسی نیست جز «تنسر» (توسر)؛ روحانی نامدار و بانفوذی که در اشاعه آیین مزدیسنا و تنظیم متون اوستا بسیار کوشید و بشارت آمدن اردشیر بابکان را پیش از آغاز فعالیتهای فراگیر او، به مردم داد و هم در رسیدن به قدرت و هم در تثبیت آن، اردشیر را همراهی نمود.
خلاصه ماشینی:
اینجا برای اولینمرتبه است که مسألۀ توأمشدن «شاهی و دین» و التقاط حاکمیت بزرگان و موبدان در دولت ساسانی نظرها را به خود جلب میکند و ادامۀ همین روند و استمرار آن با گذشتن زمان کوتاهی از تاریخ بهشکل بسیار زیادی باعث پیدایی بحران داخلی در کشور میشود (لوکونین، 1372: 47)؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اردشیر بابکان که خود قبل از رسیدن به مقام سلطنت، مدتها موبد معبد آناهیتا در استخر فارس بود (کریستنسن، 1367: 134)، در تأسیس دولتاش از پشتیبانی قشر روحانی که از وضع موجود راضی نبودهاند بهره جسته و در ادامه، در دولت خود به آنها مقام و مناصب بالا اعطا نمود که با فلسفۀ حاکمیت او همخوانی داشت؛ چراکه اساس دولت جدید، بر دو مهم بنیان نهاده شده بود: «قدرت مذهبی و قدرت اشرافی» که به اتحاد دین و دولت ختم میشد (حسینی، 1392).
شاید عدهای از پژوهشگران بهخاطر وجود نقشبرجستهای مشابه از دورۀ هخامنشیان در کاخ صدستون (تصویر 7) با این فرضیه -که شخصیت موردنظر یک روحانی و بهاحتمال، تنسر است- مخالف باشند، اما نگارندگان برای رفع این ابهام تأکید میکنند: اولاً مکان وجود این نقش در دورۀ هخامنشیان در داخل کاخ (اندرونی) بوده و قابلمقایسه با یک نقشبرجستۀ تبلیغاتی برای رساندن و تفهیم یک موضوع مهم به همگان نیست، ثانیاً از پایان دورۀ هخامنشیان تا آغاز دورۀ ساسانیان حداقل 500 سال زمان گذشته، آنهم زمانیکه در آن تبادل اطلاعات عمدتاً بهصورت شفاهی و سینهبهسینه است و حتی درک اولیۀ پیام یک تصویر نیز بسته به برداشت گیرندۀ پیام و محیط و بستر ذهنی و پیرامونیِ جامعه در زمان برداشت دارد، یعنی همین تلاش امروزۀ ما برای درک و برداشت درست از تمامی نقوش برجستۀ بدون کتیبه؛ بنابراین هیچ دور از ذهن نیست که ساسانیان از نقوشبرجستۀ پیشینیانشان، درکی تحتتأثیر شرایط زمان خود داشته باشند.