خلاصه ماشینی:
نهیبی برآور ز دریای دل نهیبی بر این چرخش کجمدار سخنگو، که گاه سخن گفتن است سخن با بزرگان ایرانمدار سخنگو، سخن را به صد آفرین به آن گرد، مردان چابکسوار کلام تو منشور مهرآوری است کلام تو هم یورش و هم، هوار پیامی به اسپهد آن پیلتن به رستم سپهدار زنهار دار پیامی به کاوه بر آن نامور پیامی بر آن کاویانی کبار به رستم بگو!گاه هوشیدر است برون آی، با آن شه تاجدار به رستم بگو!بر کشد از نیام همان آبگون خنجر آبدار بتازد به دیوان و دونان دهر که بس فتنه دارند و فتنهگزار کنون گاه مویه است و مویه سزاست به بالین سهراب گلگون عزار سیاووشها شد اسیر ستم به نیرنگ و افسون مردم شکار به رستم بگو، گاه کین است، کاین شدند سفلهگان در جهان کامکار جهان پر شد از فتنه زور و زر نمانده به گیتی به جز عیب و عار به تن بر کن اکنون سلیح نبرد «که یک مرد جنگی به از صد هزار» بتازان بر خیل دونان سرشت یکی مرد، باید به کف ذوالفقار بگیر و ببند و بینداز سر به بند و به شمشیر و زوبین، و مار شب تیره اکنون شب آبستن است که هم تیره زاید شب تار، تار تو گر(کاروانا)نماندی به دهر بس این گفته ماند ز تو یادگار بخوانند در هر هزاره ز تو سخنهایی از گفته شاهوار 20/4/1369 در شماره 9 چیستا، سال هفتم، مقاله صائب مرغ غریب بوستان آفرینش، نوشته خانم سیما وزیرنیا در حاشیه شماره 4 بیت ز منجنیق فلک سنگفتنه میبارد...