چکیده:
این مقاله حول مساله اقتدار و نسبت آن با سوژه آزاد مدرن در ایران امروز اختصاص
دارد. فرض مقاله آن است که سامان دهی سیاسی جامعه ایرانی از مقطع ورود به دوران
مدرن، جز با وصول به الگویی از نسبت میان اقتدار و سوژگی مقتضی جامعه مدرن
امکان پذیر نیست. در دوره های مختلف تلاش های متعددی برای برساختن این دوگانه
صورت پذیرفته است به طوری که می توان استدلال کرد؛ تنها اندیشه هایی در عرصه
سیاسی ایران اثرگذار بوده اند که در زمینه برقراری نسبت میان سوژه مدرن ایرانی و الگویی
از اقتدار سیاسی نقشی ایفا کرده اند. نویسنده در این مقاله میکوشد تا نشان دهد که میراث
فکری برآمده از آراء دکتر علی شریعتی، اگرچه خود نیازمند بازخوانی انتقادی است، هم
بیانگر مضمون بحرانهای امروزی ماست و هم طرح اولیه ای برای بازاندیشی نسبت به
اقتدار سیاسی و سوژگی مدرن در ایران امروز به دست می دهد.
خلاصه ماشینی:
در دوره های مختلف تلاش های متعددی برای برساختن این دوگانه صورت پذیرفته است به طوری که میتوان استدلال کرد؛ تنها اندیشه هایی در عرصه سیاسی ایران اثرگذار بوده اند که در زمینه برقراری نسبت میان سوژه مدرن ایرانی و الگویی از اقتدار سیاسی نقشی ایفا کرده اند.
نویسنده در این مقاله میکوشد تا نشان دهد که میراث فکری برآمده از آراء دکتر علی شریعتی، اگرچه خود نیازمند بازخوانی انتقادی است ، هم بیانگر مضمون بحران های امروزی ماست و هم طرح اولیه ای برای بازاندیشی نسبت به اقتدار سیاسی و سوژگی مدرن در ایران امروز به دست میدهد.
پرسش این مقاله عبارت از آن است که منظومه گفتمانی دوران انقلاب ، حاوی چه ساختاری از اقتدار و سوژه تابع است ؟ این منظومه گفتمانی حاوی چه تعارضات درونی و بیرونی است که به تدریج تضعیف شده است ؟ در این مقاله ، منظومه گفتمانی دکتر شریعتی را به منزله یکی از گفتارهای نیرومند آن دوران ، مطمح نظر قرار داده ایم و ضمن کاوش در سامان اقتدار و سوژگی در آثار دکتر شریعتی، تلاش خواهیم کرد تا امکان ها و محدودیت های آن را موضوع بررسی قرار دهیم و چشم اندازی برای بازسازی اقتدار در دوران خود عرضه کنیم .
مدعای نگارندگان آن است که دکتر شریعتی در ساختن بنیادهای فلسفی نسبت میان سوژه و اقتدار توفیق دارد اما آنچه در سطح فلسفی ساخته ، در ساحت سیاسی او انکار می شود.