چکیده:
در تاریخ تمدن اسلامیء خلافت عباسی از نظر وسعت قلمرو جغرافیایی و دیوانسالاری اهمیت
شایانی دارد. نهاد قضاء در این دوره از جایگاه مناسبی برخوردار بوده است. ماهیت نظارتی و
اجرایی این نهاد باعث گردید که قضات از نزدیکترین متصدی به دستگاه خلافت شوند؛ از اینرو
پژوهش حاضر درصدد است تا نشان دهد قضاءء این رکن مهم در کشورداری در ارتباط با دستگاه
خلافت و مردم از چه تعاملی برخوردار بوده است. بررسیها نشان داد قضات در این دوره تعامل
نسبتا مناسبی با خلفا و مردم داشتند و حتی گاهی به دوستان نزدیک خلفا تبدیل شدند. این به
معنای استقلال تام قاضی در اجرای احکام نبود؛ چرا که برخی از خلفا برای مشروعیت بخشیدن به
اعمال خویش قضات را مجبور به فتوا دادن در احکام مورد نظر خودشان میکردند. از این رو
پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای مطالعات کتابخانهای به بررسی این موضوع
میپردازد.
خلاصه ماشینی:
این به معنای استقلال تام قاضی در اجرای احکام نبود؛ چرا که برخی از خلفا برای مشروعیت بخشیدن به اعمال خویش قضات را مجبور به فتوا دادن در احکام مورد نظر خودشان میکردند.
خلفای عباسی درصدد بودند قاضیان را همواره پیرو مقاصد خویش کنند تا اعمالشان رنگ شریعت بگیرد؛ همین دلیل باعث شد بسیاری از فقها به خاطر این هنجارشکنی مقام قضا را نپذیرند؛ تا مبادا خلیفه برخلاف شریعت وادارشان کند.
چگونگی تعامل قضات با خلفا در دوره عباسیان دیوان قضا در دورههای اسلامی از همان ابتدا یعنی ظهور پیامبر اکرم(ع)، کانون توجه و دارای اقتدار و اهمیت بسزایی بود؛ به طوری که نخستین و مهمترین وظیفه پیامبران، پس از اینکه رهبری جامعه را بر عهده گرفتند دادرسی است و بعد از این دوره و ورود به عصرخلفای راشدین، آنها که جانشین پیامبر (ص) محسوب میشدند، در بیشتر مواقع خودشان یا افراد قابل اطمینانی را برای اینکار انتخاب میکردند که با دقت و اجتهاد حکم کنند(حسن ابراهیم و علی ابراهیم، بی تا، 278 ).
در دورهی اموی امیران و والیان هر سرزمینی، قاضی منطقه خود را انتخاب میکرد و قضات همچنان باعزت و احترام بودند، ولی در اواخر این دوره دیوان قضاء رو به زوال نهاد(ابن قتیبه دینوری، ج1، 1418، 131-127).
بلکه اموال آنها مصادره میشد و به حبس محکوم میشدند و مورد آزار و شکنجه قرار میگرفتند چنانچه قاضی عبدلله بن شبرمه که از یاران امام سجاد(ع)، (قمی، 1380، 264) در دورهی خلیفه منصور و نوح بن دراج در زمان خلیفه هارون الرشید اشاره کرد که مذهب خود را کتمان میکردند(طوسی، 1348، 251).