چکیده:
کتاب نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز از امام فخر رازی (606 ه. ق) یکی از کتابهای مهم و قابل توجه در حوزة مباحث بلاغی است. این کتاب که در واقع تلخیصی از دو کتاب اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز عبد القاهر الجرجانی است، متضمن برخی آرا و دیدگاههای امام فخر رازی نیز میباشد. این مقاله به روش توصیفی و تحلیلی و با بهرهگیری از روش مقایسهای، تاثیرپذیری و تاثیرگذاری فخر رازی در مباحث علم بیان را از کتاب نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز، مورد بررسی و نقد قرار داده و اختلافات و اشتراکات آنها را ارزیابی مینماید. برخی نتایج مقاله حاکی از آن است که فخر رازی در کتاب خود آرای عبدالقاهر را مورد تحلیل قرار داده و در اغلب موارد همراه با استدلال لغوی و منطقی بر آن صحه میگذارد و در برخی موارد نیز با استاد خود با سبکی منطقی که با مسائل بلاغی سازگار نیست، به گفت و گو میپردازد. فخر رازی نظرات و دیدگاه-های فشردة عبدالقاهر جرجانی را به گونهای مبسوط بیان میکند و خود نیز تحلیلهایی دیگری به آن میافزاید. و در عین حال خود نیز بر برخی از صاحب نظران و دانشمندان بعدی تاثیر گذاشته است.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله در صدد پاسخگويي به سؤالات زير است : ۱- آيا فخر رازي در بيان مسائل بلاغي کاملا از عبدالقاهر متـأثر بـوده يـا اينکه خود نوآوري داشته و صاحب سبک و روش خاصي بوده است ؟ ۲- آيا رازي همچون عبدالقاهر در تبيين اين علـم از ذوق ادبـي و بلاغـي بهره جسته يا شيؤە منطقي خود را در اين کتاب پياده نموده است ؟ ۳- آيا رازي توانسته بر علماي پس از خود تأثير بگذارد؟ با مطالعۀ کتاب نهاية الايجاز اين گونه به نظر مي رسد که : ۱- امام فخر رازي کاملا متأثر از ديدگاه هاي عبـدالقاهر نبـوده و خـود در طرح مباحث ، سبکي نوين و درخور توجه ارائه کرده است .
نگارنده با مراجعه به کتابخانه ها و سايت هاي مختلف به اين نتيجه رسـيد کـه پژوهشـي انحصـاري، در خصـوص ايـن کتـاب صـورت نگرفته است ؛ جز مـواردي انـدک از جملـه : مقالـه اي کـه در سـال ١٣٦٢ در مجلۀ دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد، توسط آقاي دکتر علوي مقدم تحت عنوان «بحثي دربارٔە کتـاب نهايـه الايجـاز فـي درايـه الاعجاز» به چاپ رسيده که تنها به معرفي کتاب پرداخته و در برخي موارد به آراء فخـر رازي اشـاره اي گــذرا داشـته اسـت .
تأثيرپذيري رازي از عبدالقاهر در صور خيال و ميزان آن مطالعه و بررسي دقيق کتاب نهايه الايجـاز حـاکي از آن اسـت کـه مؤلـف در اکثر مباحث ياد شده ، نظري موافق با عبدالقاهر داشته و گـاه عـين عبـارت استاد خويش را به صـورت مسـتقيم ذکـر مي کنـد(رازي، ۲۰۰۴ م، ۹۱)؛ بـه عنوان مثال آنجا که در باب حقيقت و مجـاز ايـن عبـارات را مـي آورد: «شـيخ عبدالقاهر جرجاني مي گويد: تعريف هر يک از حقيقت و مجاز در صوتي که موصوف آنها مفرد باشد، با تعريـف آنهـا در صـورتي کـه موصوفشـان جملـه باشد، فرق دارد» (جرجاني ، ۱۹۷۸م : ۳۲۴).