خلاصه ماشینی:
"در این دیدگاه بخشی از وجود انسان، اجتماعی و بخشی فردی است و دین در تمام ابعاد وجودی انسان (فردی و اجتماعی) حضور دارد و آن چنان نیست که وقتی دین وارد اجتماع میشود، تنها جامعه الزامات خود را بر دین تحمیل کند، بلکه دین نیز در زندگی اجتماعی انسانها حضوری زلال و شفاف مییابد و پیام خود را تا متن زندگی اجتماعی منتقل میکند.
و اما اجتماعی شدن دین، بیش از این مقدار، واقعیتی است که به وساطت اراده و اختیار انسانها محقق میشود و اما اگر مراد از سؤال، اجتماعی شدن فرد است، در این صورت باید گفت دین، بخشی از واقعیت خود را در مدار ارتباط فرد و اجتماع و هویت اجتماعی افراد جستجو میکند و به همین دلیل نسبت به تأثیری که فرد از جامعه میپذیرد و یا تأثیری که در آن میگذارد، بیتفاوت نیست.
ولیکن به اختصار به یکی از این ابزارها که هم اینک نیز کارکرد اجتماعی مهمی دارد، اشاره میکنم: مهمترین ابزاری که تا قبل از مشروطه در جهت جامعه پذیری دین به معنای دینی شدن اجتماع عمل میکرد، نهادهای آموزشی جامعه بود، زیرا تعلیم و تربیت به طور کلی هویتی دینی داشت و علوم مختلف در قلمروهای متفاوت از اصول موضوعه و پارادایمهای دینی بهره میبردند و غرب توانست پس از مشروطه بهتدریج و بلکه به سرعت این نهاد را تسخیر کند و نهاد جدیدی شکل گرفت و به موازات آن سازمانهای آموزشیای که مربوط به نهاد دینی علم بودند، موقعیت رسمی خود را از دست دادند، به گونهای که اینک سازمانهای رسمی علم، در خدمت نهاد جدید قرار دارد."