چکیده:
جایگاه اخلاقی حیوانات و مسئولیت اخلاقی در قبال آنها، مسئله مهمی در اخلاق کاربردی است. دکارت با یکسان دانستن حیوانات با مکانیسمهایی جسمانی، آنها را جسم محض میداند و این امر سبب میشود که حیوانات فاقد احساساتی مانند درد، دانسته شده و منابعی صرف محسوب شوند و دارای جایگاه اخلاقی نباشند و انسان در قبال آنها مسئولیت اخلاقی نداشته باشد. در مقابل این نظریه، ملاصدرا با قائل شدن به نفس حیوانی و تجرّد مثالی آن، مبنایی مناسب برای به رسمیت شناختن شأن و جایگاه اخلاقی اصیل برای حیوانات و به تبع آن مسئولیت اخلاقی در قبال حیوانات، فراهم میآورد. این امرسبب میشود تا فرد در برابر آزار حیوانات در مراکز نگهداری صنعتی، کشتارگاهها و آزمایشگاههای مختلف، از نظر اخلاقی مسئول باشد و پیامدهای سوء چنین آزارهایی برای حیوانات و به تبع آن برای انسان به حداقل برسد.
One of the most important issues in applied ethics is the moral status of animals and moral responsibility towards them. Descartes considers them to be a natural mechanisms, lacking the linguistic and rational ability. This disability is due to lack of soul in them. This causes the animals to lack feelings such as pain, joy and grief; they are considered to be mere resources (serving the human being as the master of nature) and not having a moral status; that is, man has no moral responsibility toward them. In contrast to this theory, Mulla Sadra believes in the existence of an animal soul and its Ideal Abstraction_ a theory based on which the animal can have a perception of itself and the sensation of pain and experience of hurt is meaningful to it. It Provides a good basis for recognizing the original moral status of animals and, consequently, moral responsibility toward them. Given this moral status of animals, humans are morally responsible for hurting animals at industrial sites, slaughterhouses and laboratories. And the consequences of such hurt for animals and, therefore, for human beings are minimized.
خلاصه ماشینی:
((Regan and Singer: 1989: 4 – 5 برخي از فيلسوفان مسيحي نظير آکويناس نيز بيان کردهاند که نظر به اين حقيقت که خداوند هدف غايي هستي است و تنها با بهرهمندي از انديشه است که ميتوان خرد و دانش خداوند را دريافت، تمام موجودات ديگر براي انسانها و دستيابي آنها به اين هدف غايي هستي به وجود آمدهاند، و بنابر آنچه در کتاب مقدس (تکوين، 2015: 9 / 3) آمده است، اين امور براي انسان آفريده شدهاند.
با توجه به اين مطلب، از نظر دکارت رفتار حيوانات نيز تنها سازوکاري جسماني است و ازاينرو ميتوان حيوانات را مانند ساير منابع طبيعي مورد استفاده قرارداد، بدون آنکه دغدغهاي اخلاقي داشت، لذا انسان بهعنوان سرور طبيعت هيچ مسئوليت اخلاقي در قبال حيوانات ندارد، همانطور که در برابر ساير منابع طبيعي مسئوليت اخلاقي (ناشي از شأن و جايگاه آنها) ندارد.
اين امر (يعني استفاده از زبان) دليل اصلي است که دکارت براي تفاوت ميان انسان و حيوانات ذکر ميکند (Descartes, 1991: 365-366 & 303) قائل شدن به شأن و جايگاه اخلاقي حاشيهاي براي حيوانات ضرورتاً به اين معنا نيست که ميتوان با آنها هر رفتاري داشت، امّا از نظر دکارت حيوانات همانند ماشين و دستگاه هستند و ازاينرو همانند ابزارهايي طبيعياند، لذا هر رفتاري با حيوانات رواست، همانطور که ميتوان اجزاي يک ماشين را از هم تفکيک کرد، ميتوان با بدن حيوانات نيز چنين رفتاري داشت.
تجرد نفس حيواني از ديدگاه ملاصدرا ملاصدرا با پذيرش وجود نفس در حيوانات و اينکه اين نفس، مجرد و داراي قواي مدرکه است، ميتواند مبنايي براي تبيين شأن و جايگاه اخلاقي حيوانات و بهتبع آن مسئوليت اخلاقي در قبال آنها داشته باشد.